- ب ب +

ز کنه ذات او کس را نشان نیست

به نام آنک جان را نور دین داد
خرد را در خدا دانی یقین داد
 
خداوندی که عالم نامور زوست
زمین و آسمان زیر و زبر زوست
 
دو عالم خلعت هستی ازو یافت
فلک بالا زمین پستی ازو یافت
 
فلک اندر رکوع استادهٔ اوست
زمین اندر سجود افتادهٔ اوست
 
ز کفک و خون برآرد آدمی را
ز کاف و نون فلک را و زمی را
 
ز دودی گنبد خضرا کند او
ز پیهی نرگس بینا کند او
 
ز نیش پشه سازد ذوالفقاری
چنان کز عنکبوتی پرده داری
 
ز خاکی معنی آدم بر آرد
ز بادی عیسی مریم برآرد
 
ز خون مشک و ز نی شکر نماید
ز باران در ز کان گوهر نماید
 
یکی اول که پیشانی ندارد
یکی آخر که پایانی ندارد
 
یکی ظاهر که باطن از ظهورست
یکی باطن که ظاهر تر ز نورست
 
نه هرگز کبریایش را بدایت
نه ملکش را سرانجام و نهایت
 
خداوندی که اوداند که چونست
که او از هرچ من دانم برونست
 
چو دید و دانش ما آفریدست
که دانستست او را و که دیدست
 
ز کنه ذات او کس را نشان نیست
که هر چیزی که گوئی اینست آن نیست
 
عطار » اسرارنامه