- ب ب +

حال و هوای مردمان عهد قاجار در ماه رمضان - بخش سوم

 «یکى از کارهاى رائج، گردش در بازارها بود. مردم، به‌خصوص اعیان بعد از نماز ظهر و عصر و شنیدن موعظه، براى گذراندن وقت به بازار می‌رفتند و خریدهائى هم می‌کردند و به بعضى دکّان‌هاى خرّازى و بزّازى به‌خصوص دکّان حاجى ابوالفتح بلورفروش، حکماً سرى می‌زدند.
 
در دوره‏‌هاى سابق بر این دوره، تجّار حجره‌‏هاى صحن امامزاده زید را در ماه رمضان موقّتاً اجاره کرده، هریک شعبه‌‏اى از دکّان خود را به آن‌جا برده، نمایشگاهى ترتیب می‌دادند و این بهترین تدبیر براى فروش امتعه بود. مردم به‌خصوص طبقهٔ اعیان، به این محل که می‌آمدند، خلاصه و سرگل همه‏‌چیز در آن‌جا جمع بود. بر فرض که چیزى نمی‌خواستند بخرند، در صحن امامزاده گردش می‌کردند و وقت می‌گذراندند.
 
[سالی] حاجى شیخ جعفر مجتهد شوشترى، مرد باتقوى، که در آنِ واحد واعظ و سخنران زبردستى هم بود، از عتبات براى زیارت مشهد به ایران و تهران وارد شد. ماه رمضان بود، حاجى ملّا على کنى از او تجلیل کرده، یک روز در مسجد مروى او را مقدّم داشت و تمام طلّاب و مقدّسین و خود حاجى ملّا على هم پشت سر او نماز خواندند. فردا تمام مردم شهر براى نمازخواندن پشت سر او هجوم کردند.
 
ناصرالدین شاه، مسجد نیمه‏‌تمام سپهسالار را براى نماز خواندن حاجى شیخ جعفر تعیین کرد و آجر و خاک و گچ و آشغال بنّائى را از این سر و آن سر صحن و حجرات چهل‌‏ستون و مقصوره جمع، و محل را براى نماز آماده کردند. حاجى شیخ در محراب مقصورهٔ سمت جنوب به نماز می‌ایستاد. چهل‏‌ستون را براى زن‌ها تخصیص دادند، تمام مقصوره و صحن‏ و حجرات و ایوان‌هاى تحتانى و فوقانى و راهروها و حوض‌خانه و مدخل و جلو خان، حتّى در خیابان هم صفوف جماعت قائم می‌شد.
 
یک روز تخمین کردند، بیست و چهار هزار نفر پشت سر این مجتهد به نماز ایستاده بودند، که در فرمان الل‍ه أکبرى، بیست و چهار هزار نفر از رکنى به رکن دیگرِ نماز از قیام و قعود و رکوع و سجود منتقل می‌شدند. در تهران هیچ نظیر این جمعیّت و جماعت دیده نشده بوده است.
 
حاجى شیخ جعفر بعد از نماز منبر هم می‌رفت. مردم براى رسیدن به نزدیک منبر او ازدحام عجیبى داشتند. من با آخوند و لَل‍ِه یک روز به این نماز حاضر شدم. عدّهٔ مکبّرین شاید از صد نفر زیادتر بود که هم‌صدا، موقع رسیدنِ رکوع و سجود و قیام و قعود را اعلام می‌کردند.
 
حاجى شیخ جعفر بعد از رمضان به مشهد رفت و ماه محرّم مراجعت کرد. باز هم ده پانزده روزى در مسجد سپهسالار نماز خواند و منبر رفت و بعد به سمت عتبات عزیمت نموده، در کرند دار فانى را بدرود گفت. در شب فوت او بر حسب تصادف، تناثر نجومِ (ستاره‌‏باران) عجیبى در آسمان اتّفاق افتاد که نظیر آن هم تاکنون هیچ دیده نشده است. در چند ساعت اوائل شب، هر دقیقه هفت هشت ستاره از جاى خود لغزیده، در آسمان خطوطى رسم می‌کردند. همهٔ مردم معتقد بودند که باید اتّفاق فوق‌‏العاده‌‏اى افتاده باشد. فردا که خبر فوت مرحوم حاجى شیخ جعفر به تهران رسید. همه گفتند این تناثر نجوم به‌واسطهٔ این واقعه بوده است. البته این واقعه تصادف، ولى تصادف عجیبى بود.
 
روز آخر رمضان، موعظهٔ واعظین در مساجد راجع به زکات بدن یا فطریّه بود ... .»
 
(عبدالل‍ه مستوفی؛ شرح زندگانی من، ج۱، ۳۳۱ - ۳۳۳)