- ب ب +

گزارشاتی از حال و هوای مساجد تهرانِ عهد ناصری در ماه مبارک رمضان - بخش دوم

 شنبه، ١٤ رمضان ١٣٠٥ | محلّهٔ دولت | مسجد مرحوم میرزا محمّدخان سپه‌سالار | «بعد از نماز جناب آقا سیّد عبدالل‍ه، حاجی میرزا لطف‌الل‍ه به منبر رفته، از موسی و فرعون بیان کرده، زن‌ها چون زیاد همهمه می‌کردند می‌گفت: هر گاه تا سال دیگر بمانم یا به مسجد نمی‌آیم که موعظه کنم، یا شرط می‌کنم که زن به مسجد نیاید. جمع کثیری در آن‌جا حضور داشتند.»
 
(گزارش‌های نظمیّه از محلّات طهران، ص۷۳۱)
 
سه‌شنبه، ۱۷ رمضان | سنگلج | مسجد چاله‌حصار | «آقا سیّد محمّدرضا پسر مرحوم آقا سیّد صادق نماز خوانده و به منبر رفته، از حالات حضرت سلیمان (ع) بیان کرده. بعد، مذمت و تکذیب زیاد از اعیان و ارکانِ دولتِ ابدمدّت نموده، اظهار کرده بود که: کالسکه‌های آهنی سوار می‌شوند، چماق‌های نقره جلوشان می‌اندازند؛ یک نفر فقیر که برود یک شاهی بخواهد نمی‌دهند.
 
و بعد گفته بود: آقای حاجی ملّا علی کنی اعلم علما هستند؛ علم نزد ایشان پوشیده شده است، پنجاه سال لای کتاب را باز نمی‌کنند، کسی را درس نمی‌دهند! روضهٔ مختصری خوانده، مردم متفرّق شدند.»
 
(همان، ص۷۳۳)
 
جمعه، ۲۰ رمضان | محلّهٔ دولت | مسجد مرحوم میرزا محمّدخان سپه‌سالار | «بعد از نماز، میرزا لطف‌الل‍ه به منبر رفته، از فضایل و شهادت حضرت امیرالمؤمنین - علیه السلام - بیان کرده، و از اثر آفتاب ذکر نموده، و روضه خوانده، مردم متفرّق گردیدند. زن‌ها زیاد داد و فریاد می‌کردند. مشارٌاِلیه به آن‌ها نفرین کرده بود.»
 
(همان، ص۷۳۷)
 
چهارشنبه، ۱۱ رمضان | محلّهٔ سنگلج | مسجد چاله‌حصار | «آقا سیّد محمّدرضا پسر مرحوم آقا سیّد صادق نماز خوانده و به منبر رفته، از توحید موعظه نموده. بعد در ضمن، اظهار داشته بود که: علمای بزرگ ما کسی را که تکفیر کنند باز اعیان او را سلطان الذاکرین لقب می‌دهند و در مسجد بزرگی مثل مسجد مرحوم امین‌الدوله راه می‌دهند که موعظه کند!»
 
[منظور، سیّد حسن کاشی واعظ است که پس از تکفیر در اصفهان، به تهران کوچ کرده و در پایتخت منبر می‌رفت.]
 
(همان، ص٧٢٦)
 
اواخر ماه مبارک رمضان | چال‌میدان | «حاجی سیّد حسن کاشانی در مسجد مرحوم امین‌الدوله به منبر رفته، قرآن از بغل بیرون آورده، گفته بود: ای مردم! به حقّ این قرآن من مسلمان هستم و جز قانون شریعت مطهّره خیالی ندارم. از این‌که گفته[ام] پادشاه اسلام نایب امام است مرا تکفیر کردند. اظهار دل‌شکستگی زیاد نموده، بعد در وسط روضه سنگی به سر خود زده، شکسته، بی‌حال شده بود. مردم گریه زیاد کرده بودند.»
 
(همان، ص۷٤٠)