- ب ب +

تغییر در نقطهٔ عزیمت اندیشهٔ فلسفی با پارمنیدس

 تا زمان پارمنیدس هر نوع اندیشیدن فلسفی، از سنخِ اندیشیدن به طبیعت بود که نقطهٔ عزیمتِ اندیشیدنِ خود را بنیان ثابتِ کون و فساد، یعنی خاستگاه زاینده یا همان آرخه (ἀρχή) قرار می‌داد. اما در آموزهٔ پارمنیدس درباب موجود (ٱن/ὄν) با نقطهٔ عزیمتِ جدید و اصیلی روبه‌رو می‌شویم. 
اثر پارمنیدس در قالب شعر حماسی سروده شده، ولی بیشتر با تئوگونی هسیودس قرابت دارد تا با دو حماسهٔ هومر. 
پارمنیدس در پی اعلام «حقیقتی» (ἀλήθεια) است که آن را از زبان شخص الهه آموخته، این الهه عینا همتای موساهایی است که برای هسیودس از حقیقت پرده برداشتند. هسیودس نخستین کسی است که به واژهٔ حقیقت چنین بار معنایی زاینده و نسبتا فلسفی بخشید‌؛ حال پارمنیدس آن برداشت از حقیقت را به مرتبهٔ جدید و متعالی‌تری برمی‌کشد.
حقیقت درباره‌ی وجودی صادق است که ازلی و بی‌آغاز باشد، و از اینرو در تقابل با نمود و همهٔ آرای میرایان که سراسر آمیخته با فریب است قرار می‌گیرد. 
پارمنیدس از دو طریق صحبت می‌کند، یعنی طریق هست که راه یقین است، و طریق نیست که بکل ناپیمودنی است. 
نزد فیثاغوریان نیز دو طریق به‌عنوان نشانه‌ای برای انتخاب میان یک زندگی اخلاقا خوب و یک زندگی اخلاقا بد به‌کار می‌رود؛ منظومهٔ کارها و روزهای هسیودس، آنجا که از آموزهٔ مسیر باریک آرته (فضیلت) و شاهراه فراخ فلاکت و سیه‌روزی سخن می‌گوید، نشان می‌دهد این ذهنیت حتی در زمان‌های باستان نیز وجود داشته است. 
بنابراین تصویر پارمنیدس از دو طریق، مانند سایر مفاد مقدمهٔ شعر او، احتمالا بر پایه انتقال اندیشهٔ نمادین دینی به فرآیندهای عقلانی فلسفه استوار است. 
پارمنیدس از طریق سومی نیز سخن می‌گوید که افراد در آن سرگردان و متحیرند. این طریق سوم هستی واقعی را هم برای وجود و هم برای عدم بدیهی می‌داند. مفسران باستانی معمولا این سخن را کنایه‌ای به اندیشه‌ی وحدت اضدادِ هراکلیتوس می‌دانستند اما بنظر مقصود پارمنیدس نه شخص خاصی، بلکه همهٔ میرایانی است که چنین می‌اندیشند.
وجود حقیقی نمی‌تواند هیچ وجه اشتراکی با ناوجود داشته باشد، بلکه باید واحد باشد زیرا هر چیز متکثری دستخوش تغییر و فساد می‌شود و این در تقابل با ثباتی است که برای سرشتِ وجود ضروری است. از اینروست که اصطلاح ὄν را نه در صیغهٔ جمع، بلکه فقط در حالت مفرد داریم. 
حال که پارمنیدس اثبات کرد وجود صرفا واحد است، مسئلهٔ اصلی تبیین کثرت ظاهری اشیاست. طبق دیدگاه او، هرگاه کسی در اصول نخستین قائل به دوگانگی شود، این کثرت بنیادین بطور ضمنی وجود خواهد داشت، همان طور که کل عالم نمود از تقابل نخستین میان شب (نوکس) و روز (همرا) پدید آمد (منظور زایش‌های ابتدایی تئوگونی‌ است). 
پارمنیدس مانند ارسطو نیست، او جهان را اینگونه نمی‌بیند که واجد دو جنبهٔ متمایز بر پایه‌ای یکسان باشد، یعنی جهان به مثابهٔ موجود و جهان به مثابهٔ حرکت. از دیدگاه پارمنیدس عالم صیرورت ما، صرف نمود است؛ عالمِ وجود خودْ حقیقت است.