ابن سینا و پراکسیس فلسفی
«به طور خلاصه می توان گفت درکِ ابن سینا از پراکسیسِ فلسفه سه جنبۀ اصلی دارد که همگی ناشی از این شرط است که کسبِ معرفت یعنی فلسفه ورزی، فرایندی تاریخی است.
الف. اولین جنبه نظری و روش شناسانه است: دانش با تاسیسِ اصول بنیادین و استخراجِ فروع با روش های قیاسی حاصل می شود. این اصولِ مرکزی مبتنی بر کشفِ حدوسط باز متکثر می شوند. حدوسط را می توان پس از مطالعه و تعلیم کشف کرد، یا از آغاز با حدسِ درست آن را حاصل کرد. در جریانِ توسعۀ عقلی این تنها راهی است که بشر برای فرار از محدودیت های تاریخ در دست دارد. کشفِ حد وسط به دلیل اقتضائاتِ تعلیم و مطالعۀ طولانی مدت از یک طرف و محدودیتِ طبیعی قوۀ حدس از سوی دیگر، طبیعتاً به تعداد معدودی از افراد، یعنی انبیاء و فلاسفۀ برجسته محدود و موقوف است. وجوهِ دوم و سوم اجتماعی هستند.
ب. از آنجا که کسب دانش باید در یک زمینۀ اجتماعیِ خاص و با پیروی از تعالیمِ فلاسفه قبلی انجام شود، عواملِ اتفاقی، اما با این حال تعیین کننده، دست اندر کار هستند. آموزه ها در یک سنتِ خاص منتقل می شوند، و این سنت به دلیل ماهیتِ خود باعث ایجادِ گرایش های تعصب آمیز می شود، که سرانجام به جای کمک به پراکسیسِ فلسفی سد راهِ آن می شوند. بنابراین باید از "فریبِ سنت" پرهیز شود.
ج. این آموزه ها همچنین در جامعه ای منتقل می شود که قرادادها و میثاق های مذهبی یا فرهنگیِ خود را برای انتقالِ والاترین حقایق به تودۀ مردم نادان و تن پرور ایجاد کرده است. این میثاق ها از آنجا که غالباً به زبانی نمادین بیان شده اند، یعنی تنها شیوۀ انتقالِ معقولات به تودۀ مردم، ممکن است از وجوه بسیاری با واقعیاتِ مورد قبولِ فیلسوفان در تناقض باشند، که اگر به مردم عرضه شود، عاملِ سوء تفاهم آنها خواهد بود. این باعثِ آسیب دیدنِ قراردادهایی است که آدمیان و جامعه را به یکدیگر پیوند می دهد؛ لذا باید از مردم مخفی شوند و در صورتِ انتشار به نحوی کتابت شوند که برای آنها قابلِ فهم نباشد. بنابراین معرفتِ فلسفی باید به شیوۀ خاصِ خود منتقل شود؛ فرایندِ دریافتِ معرفتِ فلسفی نیز همین است: هر فیلسوف باید بتواند شیوۀ تلویحی و رمزی که فیلسوفانِ قبلی به کار می گرفتند را کشف کند».
(دیمتری گوتاس؛ ابن سینا و سنت ارسطویی. ۲٠۱۴ صص ۲۶۶-۲۵۶)