نقد ادبی در یونان باستان - بخش سوم
راهی را که افلاطون و ارسطو در نقد ادبی به سوی فراز و کمال پیمودند پس از این دو به سوی فرود و نشیب گرایید و دیگر در یونان باستان , چه در آتن , چه در اسکندریه و چه در سایر مراکز فرهنگی و ادبی, منتقد یا نظریه پرداز ادبی قابل مقایسه با این دو به وجود نیامد, و نقد ادبی دچار فترت و سستی شد و راه قهقرا پیمود. در این دوره ذوق ادبی و قریحه ی آفرینش تراژدی و حماسه در یونان به تدریج فرو نشست و به خاموشی گرایید, و شعر و ادبیات آن عظمت و شکوه پیشین را از دست داد.
نقد ادبی نیز در دوران پس از ارسطو, بیشتر به بحث های کلامی و نحوی تمایل پیدا کرد و شرح حال نویسی , گردآوری آثار , تدوین و تصحیح متون ادبی ,جای نقد و بررسی, و نظریه پردازی های ادبی را گرفت. هومر شناسی و تشریح و تفسیر و تحلیل آثار هومر رواج و رونقی بیش از حد یافت و بحث های بی پایان لغوی و نحوی در باره ی اشعار هومر بین دوستداران ادبیات و علاقمندان به مباحث ادبی شیوع فراوان پیدا کرد.
با احداث کتابخانه ی بزرگ اسکندریه که دارای منابع فراوان و اصیل ادبی بود, کار تصحیح و ویرایش متون در این دوره نسبت به دوران گذشته رونقی به سزا گرفت و منتقدان و نظریه پردازان ادبی به مصححان و ویراستاران کتب و رساله های ادیبان پیشین تبدیل شدند.
نخستین منتقد بزرگ قابل ذکر, پس از ارسطو, تئو فراستوس ارسوسی نخبه ترین شاگرد و پیرو ارسطو است که پس از مرگ استاد, جانشین او شد و مدرس حکمت و فلسفه ی مکتب مشائیان گردید . نام حقیقی او تورتاموس است و تئوفراستوس لقبی ست که ارسطو, به دلیل تیزهوشی و استعداد سرشار وی , به او داد. او پس از مرگ ارسطو, سال ها رئیس ” دبیرستان” و بنیان گزار مکان هایی بود که در آنجا خطیبان و سخنوران خطابه های خود را قرائت می کردند. تئوفراستوس رساله ای در باره ی فن شعرنگاشته که از بین رفته و فقط عنوان ها و سرفصل های آن باقی مانده است. هم چنین اثری به نام ” درباره ی کمدی” داشته که این اثر هم به طور کامل مفقود شده است.
اریستوکسنوس تاراسی منتقد مهم دیگر این دوره است . او نیز از شاگردان برجسته ی ارسطو و رقیب جدی تئوفراستوس برای احراز پست ریاست ” دبیرستان” بود. او نویسنده ای خلاق و خوش قریحه بود و مهم ترین اثر ادبی او ” آثار ادبی بردگان” نام داشت که از بین رفته است. او هم چنین سه کتاب مهم در باره ی موسیقی نگاشت که با عنوان ” آواشناسی” مشهور است و معتبر ترین سندی است که درباره ی موسیقی یونان موجود است.
دیمتریوس فالرونی از شاخص ترین استادان مکتب اسکندریه, منتقد مطرح دیگر این دوره است. او دوست و شاگرد تئوفراستوس بود و از نخستین کسانی بود که به جمع آوری افسانه های ازوپ پرداخت و کتابی هم در این باره نوشت. چندین رساله و کتاب در باره ی آثار هومر به او منسوب است که از اغلب آن ها اثری به جا نمانده است.
زنودوتوس افسوسی, رئیس کتابخانه ی اسکندریه از معتبر ترین مصصحان و ویراستاران متون ادبی و دیوان های شعر های شاعران و ادیبان پیش از خود است. از مهم ترین فعالیت های ادبی او تهیه ی نسخه های انتقادی و تصحیح شده از ایلیاد و ادیسه ی هومر است. او اساس کار خود را برای تصحیح این متون بر مقابله ی دقیق و انتقادی نسخه های قدیمی قرار داد و مطالب اضافی و الحاقی را که بر اثر دخالت های نا به جای نسخه نویسان و کاتبان وارد این دو منظومه شده بود, پیراست و از آن ها خارج کرد, و همین کار بزرگ و با ارزش را در باره ی آثار آناکرئون و پیندار هم انجام داد. در حقیقت باید او را از نخستین فراهم آورندگان متون انتقادی تصحیح شده به شیوه ی علمی , همراه با وسواس و دقت بسیار به شمار آورد.اساس کار او در ویرایش و پالایش اشعار هومر از ملحقات و اضافات وارد شده در آن ها , جهات و موجبات عینی, از جمله نا هماهنگی و عدم تناسب گفتار با شخصیت مورد نظر است.
زنودوتوس” نسب نامه ی ارباب انواع ” اثر هزیود را نیز تصحیح کرد و فهرستی از واژه های دشوار اشعار هومر همراه با معنی لغات تهیه و تدوین نمود.
آریستوفانس بیزانسی, از منتقدان مهم این دوره, نیز کتابدار کتابخانه ی اسکندریه بود و به تصحیح و ویرایش متون ادبی از جمله , آثار هومر, هزیود,آلکائیوس, آناکرئون , پیندار, و متون فلسفی از جمله, آثار افلاطون و ارسطو پرداخت, و مجموعه ای از آثار این نویسندگان تدوین کرد. او مطالبی هم درباره ی اوریپیدوس و آریستوفانس کمدی نویس نوشت و کتابی در لغت شناسی با نام ” لکسیس” تدوین کرد. ابداع نقطه گذاری را که در نگارش رسم الخط یونانی به کار می رود به او نسبت می دهند . او در متن رساله های خود نیز نشانه هایی به کار برده , که در نسخه هایی که اینک در دسترس اند دیده می شوند.
زوئیلوس از اهالی آمفی پولیس یکی از مشهور ترین منتقدان پس از ارسطو بود. او که حدود سه تا چهار قرن پیش از میلاد می زیست, زبانی بس تند و گزنده داشت که مصداق بارزی از فصاحت کلبی بود. او رساله های بسیار نیشدار و تندی در نفی آثار افلاطون و هومر نوشت و در آن ها نقد را آمیخته با هجو کرد.
رساله ی انتقادی او در باره ی ایلیاد و ادیسه ی هومر دارای ۹ بخش بوده و در طی آن زوئیلوس کوشیده تا تناقضات , نقاط ضعف, جنبه های نامعقول و مجعول افسانه هایی را که هومر در باره ی رب النوع ها , ایزدها , الهگان و شخصیت های اساطیری سروده , افشا و رد کند. او بدون توجه به جنبه های تاریخی و اوضاع و احوال زمانه ی نگارش این منظومه ها و آداب و عقاید رایج در آن دوران , به نقد جنبه های باور نکردنی یا ضد و نقیض این آثار پرداخته, و این بی توجهی مهم ترین نقطه ضعف انتقاد های او از دیدگاه نقد علمی است.
نقطه ضعف دیگر او زبان تند و تیز و انتقاد های گزنده و بیرحمانه ی اوست که نقد را با مسخره کردن و رسوا نمودن در هم آمیخته و هتاکی و هزالی را چاشنی نقد خویش نموده است.
انتقادهای او بر هومر چنان تند و زننده بود که باعث انزجار و تنفر هواداران هومر شد, به طوری که سخنان او را به ضربه های شلاق یا آذرخش تشبیه کردند که بر آثار هومر فرود آمده و به همین دلیل به او لقب ” تازیانه ی هومر” دادند, و همین تازیانه های بیرحمانه ی او بر پیکر شعر هومر باعث برانگیخته شدن خشم هواداران هومر و شوریدن آن ها بر ضد او شد و سرانجام به قتل یا خودکشی او انجامید .
روش انتقادی او بیشتر به مجادله و محاجه شبیه بود و در آن مو شکافی های نکته سنجانه, جانشین نقد و داوری بیطرفانه و علمی شده بود. به همین دلیل آن طور که مشهور است در تاریخ ادبیات یونان باستان هیچ نامی منفورتر از نام زوئیلوس نیست.
آریستارخوس ساموتراسی منتقد مشهور دیگر این دوران است که نام او همراه است با نقد منصفانه, دقیق, همراه با وسواس علمی و بی طرفی عینی اشعار هومر. او نیز از مصصحان و ویراستاران متون ادبی کهن بود و روش انتقادی ـ علمی او در تصحیح متون, سبب پیدایش یک مکتب قوی و اثرگذار ویرایش و تنقیح در اسکندریه شد و شاگردان و پیروان فراوانی گرد او جمع شدند و محفل قدرتمندی از نقد و ویراستاری ادبی بنیان نهادند.
آریستارخوس کار دو استاد بزرگ خود, زنودوتوس و آریستوفانس را دنبال کرد و با مقابله ی نسخه های قدیمی آثار هومر توانست متون شسته رفته و اصیلی از این آثار ارائه دهد و اشعار الحاقی را از دیوان هومر خارج نماید. نسخه هایی که امروزه به عنوان کهن ترین نسخه های اشعار هومر در دست است مدیون کار پیگیرانه و خستگی ناپذیر او در تصحیح و ویرایش این اشعار است, و او بود که هر یک از منظومه های ایلیاد و ادیسه را به ۲۴ سرود تبویب کرد و این بخش بندی هنوز هم به قوت خود باقی و متداول است.
از مهم ترین ویژگی های نقد آریستارخوس التفات به مقتضیات عصر آفرینش اثر ادبی و اوضاع و احوال فرهنگی آن و آداب و رسوم و اعتقادات مرسوم است.
او کوشید تا بر مبنای این ملاحظات آثار ادبی را تصحیح و ویرایش کند.هم چنین او تلاش کرد تا استعارات, کنایه ها, مجازها و تزیینات افراطی را که وارد اشعار هومر شده بود و به عقیده ی وی حاصل دخل و تصرف ها و دست کاری های مصححان و نسخه براداران غیر امین بوده, به طور کامل و با وسواسی خشک و انعطاف ناپذیر از این اشعار بپالاید و آن ها را پاک و منزه گرداند.
آریستارخوس در نقد و تفسیر آثار شاعران گذشته, وجود هر گونه معنای رمزی, سمبلیک و استعاری را رد می کرد و تلاش می کرد تا به کمک شاهد های ظاهری و با توجه به معانی متداول , موارد دشوار فهم و پیچیده ی اشعار هومر و دیگر شاعران را تفسیر و تبیین کند.
دیدوموس نیز از منتقدان بزرگ این دوره است که به دلیل توانایی شگفت انگیزی که در کار نقد اشعار هومر داشته به او لقب ” خالکنتروس” یا ” غول افکن” داده بودند. او آخرین منتقد نامدار از سلسله ی نقادان بزرگ آثار هومر است
دیونوسیوس از اهالی هالیکارناسوس از مشهورترین منتقدان ادبی این دوره است. او که مورخ و معلم فن خطابه بود سال های دراز در رم, معانی و بیان تدریس می کرد و شاگردان بسیاری تربیت کرد. رسالات او در باره ی مسائل ادبی دارای ارزش و اعتباری شایان توجه است و برخی از محققین آن ها را در زمره ی آثار برتر نقد و نظریه پردازی ادبی در یونان باستان می شمرند.
دیونوسیوس منتقدی دانشمند و با معلومات بود و با آثار ادبی و نثر و شعر بزرگان ادب و خطابه ی یونان آشنایی عمیق و دقیق داشت و به رموز و دقایق این آثار آگاه بود. به همین دلیل آنچه در نقد و تحلیل آثار پیشینیان نگاشته دارای ارزش ویژه ای است و نشان دهنده ی ذوق سرشار و نگاه دقیق و تیز بینانه و شم قوی و اطلاعات وسیع او در زمینه هایی است که در آن ها به بحث و نقد و تحلیل می پردازد.
در بین آثار ادبی او دو رساله ی ” درباره ی تقلید” و ” تنظیم کلام” از اهمیتی ویژه برخوردارند.
رساله ی ” درباره ی تقلید” که بخش عمده ی آن از بین رفته است , به این موضوع می پردازد که تقلید چیست و چه نتیجه و فایده ای دارد و چرا باید آن را آموخت و به کار بست.
دیونوسیوس مانند همه ی محققان و نظریه پردازان هم دوره ی خویش عقیده داشت که تقلید از آثار پیشینیان یکی از مراحل اساسی آموزش ادبی و پرورش استعداد نویسندگی است. او معتقد بود که هر کس بخواهد فنون ادبی را عمیق بیاموزد, باید پس از فراگیری قاعده ها و اصول نظری, به تقلید از آثار نویسندگان صاحب سبک بپردازد و در مکتب آن ها کارآموزی و کارورزی کند. دیونوسیوس نوشتن قطعاتی به تقلید از استادان صاحب سبک را برای آموختن ریزه کاری ها و فوت و فن کار این بزرگان ضروری می دانست, و به خصوص بر تقلید از آثار گزنفون و هرودوت تاًکید ویژه داشت.
دیونوسیوس در رساله ی ” تنظیم کلام” چنین مطرح می کرد که کار تاًلیف و تنظیم کلمات را نباید ساده و بی اهمیت پنداشت و آسان گرفت, و کلمات را نباید هر طور که پیش آید و به دلخواه کنار هم چید, بلکه باید اصول و قواعدی را رعایت کرد و پایبند ضوابطی بود. دیونوسیوس, مستحکم و قوی بودن کلمات, بدیع و مبتکرانه بودن ترکیبات, و برخورداری نگارش از صنعت و تزئین را سه ویژگی اساسی فن تلفیق و تنظیم کلام می دانست و معتقد بود که نویسنده باید به این جنبه ها توجه کافی کند. هم چنین او به تفاوت های کیفی تاًلیف کلام در نظم و نثر پرداخته و شرایط و مختصات هر یک را به دقت تبیین کرده است.
کتاب ” تنظیم کلام” برای کسانی که می خواهند آثار نویسندگان بزرگ یونان باستان را از نظر سبک و شیوه, مطالعه و در باره ی آن ها تحقیق و بررسی کنند, کتابی بسیار مفید و آموزنده است.
به جز این دو رساله ی بنیادی, دیونوسیوس رساله ها و کتاب های دیگری نیز در زمینه ی نقد ادبی نگاشته که رساله ی ” در باره ی دتینارخوس” یکی از آن ها است.
دیونوسیوس در نقد های خود, همچون نقادی بلند پایه و معتبر ظاهر شده و نوشته های انتقادی او نشان می دهد که از ذوقی سرشار و تیزبینی زیرکانه برخوردار بوده و نظریات و نکاتی را که مطرح کرده منصفانه , بی غرضانه و ظریف طبعانه است. این ها نشان دهنده ی بهره مندی وسیع و عمیق او از دانش و بینش ادبی در گستره ی پهناورادبیات کلاسیک یونان باستان است.
از مهم ترین ضعف های کار دیونوسیوس یکی این است که از ادراک و تشخیص ظرافت های نثری که تا حدودی به شعر غنایی گراییده عاجز است و نمی تواند درک کند که ممکن است نوشته ای عاری از آرایه ها و تزیینات ادبی ,دارای ارزش و اعتبار باشد و مطالب خواندنی و جذاب داشته باشد. از جنبه های منفی دیگر نقد او, مبالغه و افراط در ایراد گیری از بزرگانی چون افلاطون و توسیدید, و موشکافی ها و نکته سنجی های عیب جویانه و زیر ذره بین گذاشتن لغزش های جزئی این بزرگان است که از نظر برخی از محققین حسدورزانه و مغرضانه تلقی شده است.
از دیگر منتقدان مشهور این دوره می توان از دمتریوس نام برد که اگر چه شهرت و اعتبار دیونوسیوس را ندارد ولی منتقد با اهمیتی است و اثر مشهورش به نام ” درباره ی سبک” چیزی است بینابین نقد ادبی عمومی و فن بلاغت. دمتریوس از پیروان مکتب ارسطو و مشائیان بود و در رساله ی ” درباره ی سبک” خود نیز از روش ارسطو در فن شعر استفاده کرده است. او شیوه های نگارش را به چهار شیوه ی ساده ـ فخیم ـ عالی ـ و موًثر تقسیم کرده و در باره ی هر یک به تفصیل و با ذکر نمونه ها و شاهد های متعدد از نثر و نظم که نشان دهنده ی تسلط و حسن انتخاب اوست بحث کرده و محاسن و معایب هر شیوه را بر شمرده و در نهایت شیوه ی چهارم را که نگارش جذاب و موًثر نام نهاده ,از بقیه ی شیوه ها برتر دانسته و دلایل این برتری را نیز به تفصیل ذکر کرده است.
نئو پتولموس پاریونی و کائیسیلیوس کاله آکته ای از دیگر منتقدان مطرح این دوره هستند که متاًسفانه چیز زیادی از آثارشان باقی نمانده است.
از منتقدان مشهور دیگر این دوره باید از لوسیانوس نام برد که اگر چه یونانی تبار نیست ولی باید او را یکی از بهترین نماینده های ادبیات ” هلنی” شمرد. او متولد شهر ساموساتا در سوریه بوده و زبان مادری اش سریانی بوده, با این حال پس از یادگیری زبان یونانی در جوانی, از بزرگترین نویسندگان زمان خود به این زبان گردید و در آن مهارت و زبردستی خاصی نشان داد. او نویسنده ای توانگر و منتقدی بزرگ و انسانی شوخ طبع و زیرک بود که از ویژگی های آثارش شیرینی و ملاحت زبان و طنزآمیزی لحن نوشته های اوست. تنفر از دروغ و ریا و تقلب و تزویر از ویژگی های اساسی شخصیت و نقد لوسیانوس است.
آثار او در دوره ی جوانی بیشتر متوجه مسائل سخنوری هستند, در دوره ی میانسالی بیشتر لحن فلسفی دارند و در سال های انتهای عمر بیشتر جنبه ی انتقادی تند و تیز پیدا می کنند.
از مهم ترین آثار ادبی او می توان ” دادرسی در پیشگاه حروف مصوت” ,” لکسیفانس” ,” داستان حقیقی” , و ” چگونه باید تاریخ نوشت” را نام برد.
یکی از بهترین آثار ادبی او ” خروس” نام دارد که سرشار است از جنبه های انتقادی هجو آمیز, از جمله انتقادات ادبی. در این اثر, میکولوس پینه دوز از خروس تیزهوش و نکته دان خود ـ که همان فیثاغورث مشهور است که پس از مرگ در قالب خروس تناسخ یافته ـ مطالبی حیرت انگیز و انتقادات طنزآمیزی می شنود. از جمله خروس انتقاداتی نسبت به اشعار هومر مطرح می کند و جنبه های غیر واقعی و مضحک ماجراهای ایلیاد و ادیسه را هدف انتقادات هجوآمیز قرار می دهد.
ذوق انتقادی و شیوه ی نگارش جذاب و اثرگذار لوسیانوس از او منتقدی طراز اول و معتبر ساخته است. آثار او نشان دهنده ی اطلاعات گسترده و عمیق او از تمام آثار ادبی پیش از خود به ویژه شناخت کامل او از اشعار هومر و نویسندگان ” آتیکا” است.
آخرین منتقد ادبی بزرگ یونان باستان لونگینوس است و اثر بسیار مشهوری که به او منسوب است, به نام ” شیوه ی بیان عالی” , در تاریخ نقد ادبی یونان باستان همانقدر اهمیت دارد که فن شعر ارسطو. اگر چه در باره ی این که آیا این اثر واقعا نگاشته لونگینوس است یا موًلف ناشناس دیگری دارد, از قدیم بحث و اختلاف نظر فراوانی وجود داشته, ولی نظرغالب و رایج این است که رساله ی ” شیوه ی بیان عالی” نوشته ی لونگینوس است.
لونگینوس آثار بسیاری در نقد ادبی و فن بیان و نگارش داشته, از جمله شرح ها و تفسیرهایی بر آثار افلاطون و دموستن و هومر نگاشته است. اما مهم ترین اثر او همان رساله ی ” شیوه ی بیان عالی” است که اگر چه بخشی اندکی از آن از بین رفته, اما آن چه باقیمانده به حد کافی گویا است, و عظمت و اهمیت منحصر به فرد این کتاب را نشان می دهد, به طوری که برخی از محققین به آن لقب ” کتاب زرین” داده اند و آن را با فن شعر ارسطو مقایسه کرده اند.
در این رساله, لونگینوس استعداد درخشان نقادی خود را نشان می دهد و با لحنی شور انگیز و گرم, و در نهایت دقت و انصاف, آثار ادبی پیشنیان را نقد و تحلیل می کند و شاهد ها و نمونه های عالی و به دقت برگزیده از ایشان می آورد. شیوه ی نقد او منحصر به فرد است, و نه همانند روش ارسطو در آن جنبه های فلسفی غالب است و نه چون شیوه ی دیونوسیوس در آن جنبه های فنی حاکم است.
لونگینوس در آثار ادبی گذشتگان به دنبال شیوه های بیان عالی می گردد و آن را هر کجا و در هر کلامی بیابد, بیان می کند و می ستاید. رساله ی ” شیوه ی بیان عالی” در جستجوی اسلوبی در سخنوری و نگارش است که دارای ویژگی های بنیادی زیر به عنوان مختصات شیوه ی بیان عالی باشد:
شورانگیز و اثرگذار باشد.
به دور از طمطراق و غلنبه گویی باشد.
سست و سخیف و رکیک و مبتذل نباشد.
خالی از تصنع و تکلف باشد.
از بی ذوقی و بی مایگی دور باشد.
بهره مند از عظمت فکر و علو طبع باشد.
نشاًت گرفته از الهام و بخشنده ی الهام باشد.
مبتکرانه و خلاق باشد.
از ترکیب و هماهنگی عالی برخوردار باشد.
چنین است آن اسلوبی که لونگینوس آن را شیوه ی بیان عالی می نامد و آن را ملاک و معیار نقد ادبی و سنجش سره از ناسره و با ارزش از بی ارزش می داند.
بیان عالی از نظر لونگینوس بیانی است ملهم از عواطف تعالی یافته و احساسات متعالی, دارای تشبیهات بدیع, متفاوت از کلام عادی, که خاطر ها را بشوراند و جان ها را به هیجان درآورد. لونگینوس ” شیوه ی بیان عالی” را صدای رسا و تعالی بخشنده ی روحی بزرگوار می داند.
نقد لونگینوس برخوردار از سعه ی صدر و وسعت نظر است و در آن اثری از تعصبات کور و تنگ نظرانه ی قومی و مسلکی, و جزم اندیشی و جمود فکری دیده نمی شود. او شیوه ی بیان عالی را در همه ی آثار گرانقدر و بیاد ماندنی پیشین, از ” سفر پیدایش” تورات گرفته تا خطابه های سیسرون رومی و دموستن یونانی می بیند و ارج می نهد و برایش تفاوت نمی کند نویسنده ی اثر اهل کجا و متعلق به کدام قوم و فرهنگ و مسلک است.
لونگینوس از نخستین منتقدانی است که معتقد است به اوج نویسندگی نمی توان رسید مگر در صورتی که نگارنده صاحب استعدادی طبیعی و سالم باشد و از ذوق و قریحه ی فطری برخوردار باشد, علاوه بر این ها, خود را خیلی پایبند قواعد و باید و نباید های دست و پاگیر و قیود محدود کننده نداند و تا آنجا که ممکن است پرنده ی خلاق و آفریننده ی ذوق و قریحه ی خود را اوج دهد و بالا و بالاتر بفرستد تا بر همه ی جهان و جان های موجود در آن مشرف گردد, و اگر در این راه دچار اندکی لغزش, خطا و سقوط شد ایرادی ندارد و چیزی از ارزش متعالی کار سترگ او کم نمی کند.
“شیوه ی بیان عالی” از دید لونگینوس, مجموعه شرایطی است که بیشتر جنبه ی باطنی و معنوی دارد و زیاد به زبان دانی , مهارت های کلامی , قدرت بیان و وسعت معلومات لغوی و نحوی وابسته نیست, بلکه به علو روح و درخشندگی ذهن و ذوق نویسنده و قدرت الهام پذیری و خلاقیت او بستگی دارد, بنابر این از راه آموزش و تمرین نمی توان به آن رسید, اگر چه نویسنده حتی اگر بهرمند از شیوه ی بیان عالی باشد, بی نیاز از تمرین و کار بسیار نیست. لونگینوس نشان می دهد که امکان ندارد کسی با تقلید و تعلیم صرف و بدون فروغ نبوغ , نویسنده ای بزرگ شود. او هرگز گول جلوه ها و شکوه ظاهری کلماتی را که حامل اندیشه ها و ایده های بلند نیستند نمی خورد و طمطراق نویسندگان مغلق گو و غلنبه نویس بی ذوق و پژمرده قریحه را با تازیانه ی نقد و بررسی زیر ضربه می گیرد و نقایص کار نویسندگان بزرگ را زیر ذره بین نقد و سنجش قرار می دهد.
از دید لونگینوس آثار افلاطون, هومر, سوفوکلس و دموستن بهترین نمونه های شیوه ی بیان عالی هستند.
نقد ادبی لونگینوس نخستین نمونه از نقد روانشناسانه در تاریخ ادبیات است و او نخستین منتقدی است که به جنبه های روانی نگارش توجه کرده و حالات روحی نویسنده را در حین نگارش تجزیه و تحلیل نموده است.
بنا بر نظر یکی از محققین، اگر در تاریخ ادبیات یونان باستان, رساله ی ” فن شعر” ارسطو را نخستین پژوهش جدی و منطقی در عرصه ی نقد و نظریه پردازی ادبی بشماریم, رساله ی ” شیوه ی بیان عالی” لونگینوس را باید واپسین پویشی بدانیم که در زمینه ی نقد و نظریه پردازی ادبی شده است, کوششی که از نظر عمق و وسعت و ارزش و اعتبار به هیچ وجه کم اهمیت تر از کار ارسطو نیست.
محمد حسین بهرامیان