چند نام از شاهنامه و متون تاریخی دیگر - بخش اول
در شاهنامه و چند کتاب تاریخی و حماسی دیگر نامهایی است که گرچه اصل آنها را از متون پیش از اسلام میشناسیم، صورتی که در شاهنامه پذیرفتهاند خلاف انتظار یا نیازمند توجیه است. بعضی از این نامها را یاد میکنیم و در یادداشتهای آینده میکوشیم که اختلاف میان صورتهای فارسی و پهلوی و ماقبل آن را توجیه کنیم: اثرط، ارجاسپ، افراسیاب، ارنواز و شهرناز، تهمورث/طهمورث، گرسیوز، نیرم، نریمان، آبتین، فرانک، کاوس، منوچهر، تورج/طورج/طوج، تهماسپ/طهماسب. بعضی از این نامها مانند فرانک دشوارند و بعضی مانند اثرط آسان. ما بحث خود را از نامهای آسان آغاز میکنیم و نظرها یا حدسهای خود را طرح مینماییم. بعضی از آنچه در یادداشتهای بعد خواهد آمد در حکم یادآوری است یا به قصد آموزش اجمالی شیوهٔ معامله با این نامها.
۱. اثرط. تلفظ بقاعدهٔ این نام باید اثرِط باشد. اصل نام در اوستا مشهور است: þrita. در پهلوی آن را از جمله srytk نوشتهاند. k در پایان آن خصوصیّت اعلام و الفاظ دخیل از اوستا در پهلوی است و نمایندهٔ تلفظ فتحه در پایان این نام است. s در آغاز آن یا نمایندهٔ "س" است یا املای ناقص "ث" (همچنانکه از نامهایی مانند کیومرث و همین اثرط برمیآید، ث یا در بعضی لهجات فارسی میانه وجود داشته، و این را از جای دیگر نیز میتوان اثبات کرد، یا لااقل در مورد کلمات دخیل از اوستایی آن را گاه به تلفظ در میآوردهاند). ط خصوصیّت خط فارسیِ عربی در نقل ت اعجمی است. الف در آغاز نام مصوّت پیشهشت یا اصطلاحاً prothesis است. در شکستن خوشههایی مانند fr و þr افزودن مصوّت فتحه نظایری دارد، مانند افراسیاب (رجوع فرمایند به یادداشتهای بعدی) و افریدون (آفریدون احتمالاً حاصل قیاس با کلماتی مانند آفرین است). نیز رجوع فرمایند به کلمات آغازیده به afr در لغتنامههای مانوی. شکستن خوشهٔ fr به شکل far یا تبدیل هجای fra به far نیز وابسته به همین مسأله است، ولی بحث دربارهٔ آن مناسب این جا نیست.
۲. افراسیاب. افراسیاب در اوستا Franrasyan است (با صامت خیشومی پسکامی که در این جا مسامحةً به شکل n نوشته شد). این نام را در کتابهای پهلوی Frangrā/asyāg نوشتهاند. این شکل نزدیک است به صورت اوستایی کلمه. اشکال دیگر کلمه در متنهای پهلوی Frāsyāg یا Frāsyāb است. این شکل اخیر البته شکلی است متأخر، ولی چون در تواریخ دیگر فارسی و عربی نیز ب هست، پیداست که بکلّی نیز جدید نیست. نسبت میان فراسیاگ و فراسیاب مانند است به نسبت میان سفیداج و سفیداب. چون آن صامت پسکامی احتمالاً نمایندهٔ یک h قدیمتر بوده (قس hazanra از اصل hazahra برابر با هزار فارسی)، صورت اصلی این نام را باید Frahrasyan دانست. صورت فاعلی مفرد از این کلمه Frahrasya بوده است. این شکل اخیر با حذف h و کشش مصوّت پیش از آن ناگزیر ابتدا بدل به Frārasya شده است. سپس مصوّت کوتاه بیتکیهٔ a ساقط شده و حاصل Frārsya شده و آن گاه Frārsya به Frāsya ساده شده است. حال باید گفت Frāsyāk/g از کجا به دست آمده. در متنهای پهلوی برای آنکه نشان دهند که فتحهٔ آخر کلمات اوستایی به تلفّظ درمیآید، در پایان آن یک k یا aak (ک یا اک) در خط آوردهاند که احتمالاً عبارت بوده است از فتحهٔ آخر کلمه و یک ک اضافی، مانند Frava اوستایی، از اجداد نخستینِ تاریخ افسانهای ایرانیان، که در کتابهای پهلوی به شکل Fravāk نوشته شده است (که احتمالاً تلفظ درست آن فرَوَگ بوده، ولی به اصطلاح به "املای پُر" نوشته شده و سپس به غلط فرَواگ تلفظ شده است، و این املای پر نظایر دیگر نیز در نامهای خاص اوستایی در پهلوی دارد). این ک را در بعضی کلمات، احتمالاً در تاریخی متأخرتر، در لفظ آوردهاند و در بعضی ظاهراً نه (این بخش از مسألهٔ الفاظ دخیل اوستایی در پهلوی هنوز مبهم است). پس مقایسه با فرواگ معلوم میکند که فراسیاگ و فراسیاب یک شکل اصطلاحاً علمایی دارد و تابع بعضی قواعد حاکم بر تحولات کلمات اوستایی در متون پهلوی است. الف در ابتدای افراسیاب مصوّت پیشهشت است. با این شرح به نظر میآید که نسبت میان شکل اوستایی و شاهنامهای این نام روشن شده باشد. کسانی که نام افراسیاب را به جناح الطاحونه تعریف کردهاند آن را فراسیاب میخواندهاند، یعنی پر آسیاب!
سید احمدرضا قائممقامی