- ب ب +

نکته‌های نو و کهن درباره نخستین پژوهش‌های مثنوی

 اشاره: مطلب حاضر بخش دوم و پایانی معرفی کتاب یا نسخه مهم مثنوی به قلم جوینده این اثر و مصحح آن است و البته ایشان در عرصه تصحیح و انتشار نسخه های خطی در فرهنگ و تاریخ و عرفان از کوشاترین افراد هستند. سعی ایشان مشکور و زحماتشان مأجور و محفوظ باد. برای آشنایی با این حیطه و مطالب و محتوای آن در نزد مثنوی شناسان و مولوی پژوهان امیدواریم این مقاله مفید باشد.
 
*******
 
در بین مصححان، نیکلسون و در بین پژوهشگران، افرادی متعرّض این تصحیح بوده و مدّعی تصرّفات بیحدّ و اشکالات بسیار در آن شده‌اند. شاید نخستین بار، مقالۀ: مشکل‌های شارحان مثنوی معنوی مولوی، نویسنده: سلماسی‌زاده، جواد؛ مجلۀ وحید، آبان ۱۳۵۵ – شماره ۱۹۷ (‎۵ صفحه – از ۴۷۳ تا ۴۷۷) چنین موضوع را مطرح کرده، آنجا که می‌نویسد: در خارج از ایران، عبداللطیف عباسی گجراتی سعی کرده است در این موضوع (تهیۀ نسخه‌ای از مثنوی مولوی که قریب به زبان شاعر باشد) توفیقی بدست آورد ولی تصور می‌شود به علت کثرت نسخه‌های تطبیقی، موفق نشده است. وی می‌افزاید: این مؤلف مدعی است که متن مثنوی چاپی خویش را بعد از مقابله با ۸۰ نسخه طبع و نشر کرده است. غافل از آن که همان کثرت مآخذ و نسخ، موجب اشتباهات فراوان شده است بحدی که دفتر اول و دوم، در حدود ۸۰۰ بیت وارده دارد؛ یعنی در قبال هر ده بیت، یک بیت تحریف شده است.
 
خطاهای این گفتار، بی‌نیاز از توضیح برای خواننده است. چه، نه عباسی در دوره‌ای زیسته که چاپ و نشری در کار بوده باشد، نه نویسندۀ مقاله کوشش علمی مشخصی برای اثبات ادعای خود کرده و صریحاً آن را «تصوّر خود» برشمرده است و نه حتی آماری که دربارۀ تفاوت تعداد ابیات می‌دهد و با یک شمارش سرانگشتی در کمتر از یک روز قابل پیمایش بوده، صحیح است.
 
همچنین حسن لاهوتی در مقالۀ ‌‌‌ادب‌ و هنر مولانای ایران در میان هندیان نگاهی به شرح‌های هندیان بر مثنوی معنوی‌ در مجلۀ اطلاعات حکمت و معرفت» بهمن ۱۳۸۷، سال سوم – شماره ۱۱ (صفحه ۳۹ تا ۴۷) در صفحۀ ۴۱ در شرح حال و آثار عبداللطیف عباسی می‌نویسد:
 
“عبداللطیف عـباسی‌ گـجراتی ‌(ف ۱۰۸۴‌ر۱۶۳۹) دانـشمندی بود صوفی که مریدان خود را در گوشه خانقاهی، مکتبی یا مدرسه‌ای‌ در‌ گجرات‌ مثنوی می‌آموخت و از قرار معلوم به نـسخه‌های ‌دیـگری هم که از مثنوی نوشته شده‌ بود‌، دسترسی داشت و به آنها هم مراجعه مـی‌کرد. ارادتـش بـه مولانا جلال‌الدین محمد‌ سبب‌ می‌شود‌ که با استفاده از روحیه پژوهشگر خود در صدد برآید نـسخه‌ای از مثنوی تهیه‌ کند‌ که مصنوی پژوهان را از مراجعه به دیگر نسخه‌های مختلف مثنوی بـی‌نیاز سازد‌. در‌ آن‌ سال‌هـا کـه هنوز از دانش تصحیح علمی و انتقادی متون و شیوه‌های دانشگاهی آن خبری نبود‌،عبداللطیف گمان می‌کرد که سبب افزونی و کاستی شماره ابیات هریک از نسخه‌های‌ مثنوی‌ آن‌ است که کاتبی – خواه از روی سهو و خواه از سـر عمد-برخی ابیات را حذف‌ کرده‌ است‌. از این است که-به زعم او-همه ابیات مثنوی در همه‌ نسخه‌های‌ مثنوی نیست.به هر روی،می‌توان عبداللطیف را نخستین مصحح مثنوی خواند، که از قرار‌ معلوم‌، تـصوری از ابـیات الحاقی و تصرف کاتبان در متن مثنوی در سرنداشته‌ است‌ و از این روی نسخه‌ای از مثنوی فراهم‌ می‌آورد‌ که‌ همه ابیات هشتاد نسخه مثنوی را در‌ بردارد‌.به عبارت دیگر، عبداللطیف عباسی نسخه‌ای از مثنوی فراهم مـی‌آورد کـه‌ هرچه‌ در نسخه‌های قبل از‌ آن‌ یافت نشود‌ در‌ آن‌ نسخه یافت شود.
 
او این کتاب‌ مثنوی‌ را نسخه ناسخه مثنوی سقیمه نامید که تحریرش به سال ۱۰۳۲ر۱۶۲۲‌-۱۶۲۳‌ به پایان رسیده است. گرچه نـیکلسون‌ شـارح و مصحح بزرگوار مثنوی‌ آن‌ را نسخه‌ای اعتماد کردنی نمی‌‌داند‌،بسیاری از شارحان هندی به آن مراجعه می‌کرده‌اند.معلوم می‌شود که در‌ آن‌ روزگار آنان از وجود نسخه‌ معروف‌ قونیه‌ که در موزه‌ و کـتابخانه‌ کـنار آرامـگاه مولانا جلال‌‌الدین‌ نگهداری مـی‌شود، بـی‌خبر بـوده‌اند و یا به آن دسترسی نداشته‌اند. نیز پیداست که شارحان هندی‌ مثنوی‌ نیز به الحاقات و تصرفات کاتبان مثنوی‌ عنایتی‌ نداشته‌اند و به‌ هنگام‌ شـرح‌ و بـیان آنـها می‌کوشیده‌اند به‌ هر وسیله‌ای که شده است تـوجیهی بـتراشند و پیش چشم خواننده بگذارند. کمتر اتفاق می‌افتد که‌ یکی‌ از آنان قرائتی را بر قرائتی‌ دیگر‌ ترجیح‌ دهد‌ یا‌ آشکار بـگوید کـه‌ ایـن‌ بیت، نارساست، بی‌معنی‌ست و به شیوه سخن مولانا مانند نیست.
 
بـاری، عبداللطیف عباسی در گوشه گجرات‌ هند‌، پس‌ از این کار عجیب که آن را‌ خدمتی‌ بزرگ‌ به‌ مولانا‌ و مولانا‌ دوستان مـی‌پنداشت بـه فـکر افتاد دست به کاری زند که غصه مثنوی آموزان سرآید و آنـان از زحـمت آموزگار بی‌نیاز شوند یا دست کم ابیات مثنوی را آسان‌ بفهمند. چاره را در آن دید که بیت‌های مشکل مـثنوی را شـرح دهـد. وقتی شرح عبداللطیف بر مثنوی، یعنی لطائف المثنوی من حقائق المـثنوی، را ورق مـی‌زنیم مـی‌بینیم‌ که‌ مهمترین دشواری از دیدگاه او عبارت‌های عربی مثنوی‌ست. شاید او نخستین فردی باشد که دیـباچه‌هـای عـربیمثنوی را به زبان فارسی برگردانده است.
 
می‌دانیم که در مثنوی‌ اشارات‌ قرآنی و احادیث نبوی فـراوان اسـت که یا در میانه کلمات بیت آشکار است و یا از فحوای کلام و مضمون بیت فـهمیده مـی‌شـود. عبداللطیف‌ عباسی در هر جای مثنوی‌ که‌ اشاره به آیه‌ای از قرآن و یا حدیثی از پیـغمبر مـی‌بیند پس از نوشتن صورت کامل عربی آن ترجمه فارسی‌اش را می‌آورد. گاهی اتفاق می‌افتد‌ که‌ در صفحات شـرح او‌ جـز‌ بـیت‌های مثنوی و آیه‌های قرآن مطلبی دیگر دیده نمی‌شود. مثلا،در یک صفحه، پنج آیه از قرآن را شاهد آورده اسـت بـر چهار بیت از مثنوی و یک عنوان الحاقی که آنها‌ را‌ از میان پانصد بیت مـثنوی انـتخاب کـرده است. گویی که در آن پانصد بیت هیچ نکته مشکل دیگری وجود ندارد. به همین دلیل اسـت کـه در مـقدمه خود آشکار‌ می‌گوید‌ به استدعای ‌‌”جمعی از اخوان الصفا و خلان الوفا” کتابی فـراهم آورده اسـت مشتمل بر ترجمه فارسی همه آیت‌های قرآن‌ و حدیث‌های پیغمبر که در مثنوی آمده است.
 
آری، عبداللطیف‌ عـباسی‌،شـارح‌ گجراتیمثنوی،بیشتر ترجیح می‌دهد ابیاتی را از مثنوی بگزیند و در شرح خود بیاورد کـه بـتواند آنها ‌‌را‌ به نحوی با کلامی از قرآن بـا سـخنی از پیـامبر پیوند دهد.پژوهشی‌ باید‌ تا‌ روشن شـود کـه عبداللطیف تا کجا در تطبیق ابیات مثنوی با آیات قرآن و سخنان‌ پیامبر را را درسـت پیـموده است. ناگفته نماند که اخـلاف او – خـاصه ولی‌ مـحمد اکـبرابادی – گـاهی اشتباهات‌ او‌ را یادآوری می‌کنند. پسندیده آن است کـه پژوهـش‌های دانشگاهی، دست کم در حد رساله دکتری، درباره محتوای شرح‌های هندیان و صد البـته تـرکان صورت گیرد تا درست و نادرست را از هـم وا‌ نماید. باری،عبداللطـیف، شـرح خود بر مثنوی را بر اسـاس مـطالبی فراهم آورد که ابتدا در حاشیه نسخه ناسخه مثنوی نوشته بود و بنابراین جای شگفت نـیست کـه ابیات الحاقی و تصرفات‌ کاتبان‌ را نـیز در ردیـف سـخنان جلال‌الدین مـحمد بـا کلام خدا و سخن پیـغمبر سـازگاری بخشیده باشد.
 
در شرح عبداللطیف بر مثنوی،لطائف المعنوی من حقائق المثنوی، غیراز قـرآن و حـدیث‌،سخن‌های دیگر هم از این و از آن و از ایـنجا و آنـجا هست کـه گـفت و گـویش نیاز به مقاله‌ای جـداگانه دارد. گفتنی آن‌که عبداللطیف، افزون بر دفتری جداگانه که از‌ لغات‌ دشوار مثنوی فراهم آورده است، بـاز هـم در شرح خود، از بیان معنی لغت دسـت بـرنمی‌دارد. بـا ایـن همه، سـومین اثر او یعنی لطـائف اللغـات، بیش از نسخه ناسخه‌ و لطائف‌ معنوی‌ برای شارحان بعد از او‌ سودمند‌ افتاده‌ است. عباسی این فرهنگ را حاصل دوازده سـال پژوهـش در مـثنوی، “تلمذ و تتبع… و سماع ثقات،” می‌خواند و می‌نویسد کـه بـرای نـوشتنش‌ دسـت‌ کـم‌ بـه هفت فرهنگ عربی و فارسی مراجعه کرده است‌: قاموس‌ صراح؛ کنز اللغات؛فرهنگ جهانگیری؛ کشف اللغات تالیف شیخ عبدالرحیم سور بهاری؛ مدار الافاضل تالیف شیخ‌اللّه داد‌ سرهندی‌؛ مـوید‌ الفضلا تالیف شیخ لاد دهلوی؛ شرح اصطلاحات صوفیه تالیف شیخ‌ بن عطار و شیخ عبد الرزاق کاشی و “فرهنگ‌های متفرقه مثنوی که بعضی ارباب طلب در خودر جهد و قیاس جمع‌ نموده‌اند‌”.‌
 
دامنه کار عبداللطـیف عـباسی در لطائف اللغات فراتر از فرهنگ‌ لغات‌ مثنوی است و ارزش آن را دارد که پژوهنده‌ای زبان‌شناس آن را براساس معیارهای امروزین علم‌ زبان‌شناسی‌ به‌ دست بررسی گیرد. به گمان من عباسی را باید لغت دان و لغت‌شناس‌ خواند‌؛او‌ هـمه لغـت‌های عربی، فارسی، ترکی،و سریانی مثنوی را از یکدیگر متمایز می‌سازد و برای هر‌ کلمه‌ چند‌ معادل ارائه می‌دهد که گاهی اسباب سردرگمی پژوهندگان کم دانش‌تر مثنوی را فـراهم مـی‌سازد‌. در‌ واقع، عبداللطیف با ایـن کـار اختیار را به دست خوانندگان مثنوی یا‌ به‌ قول‌ خودش‌ “متفحصان مطالب علیه مثنوی‌” می‌دهد تا از میان چندین معنی که او برای‌ کلمه‌ای‌ خاص از روی‌ “فـرهنگ‌های مـختلفه و کتب متعدده‌” نوشته اسـت هـر معنی را “که‌ به‌ قرینه‌ مقام و مقتضی کلام، مقصود و مطلوب باشد از آن جمله اخذ نمایند.”
 
نقد راستین چنین کوشش علمی و تصحیحی، کاری نیست که با یک برداشت کلّی چنان که مثلاً در مقالۀ: عبداللطیف عباسی و تصحیح مثنوی معنوی، عباس بگ جانی، نامه فرهنگستان، سال چهاردهم شماره ۴ (تابستان ۱۳۹۴)، صص ۳۳۱ – ۳۴۶ می‌بینیم، مقبول افتد. در این مقاله، نویسندۀ محترم تنها به داوری ذوقیِ کلّی و بدون ذکر شیوۀ پژوهش و حتی تاریخچه و ادبیات موضوع دقیقی برای طرح بحث و بدون اثبات علمی، چنین ادعایی را بیان کرده است. وی در صفحۀ ۳۳۷ این نشریه می‌نویسد:
 
“نگاه او، این کمیت منابع است که جـامعیت مـتن مـصحح او را تضمین می‌کند. اتفاقا اغلب کسانی هم که دربارٔە‌ نسخۀ‌ ناسخه سـخن گـفته‌اند شمار زیاد نسـخه‌ها را مهمتـرین امتیـاز کار عبداللطیف دانسته‌اند؛ غافل از اینکـه همـین کثـرت نسـخه‌هـا بــه‌ سـبب‌ بی‌تـوّجهی عبداللطیف به مراحل‌ علمی‌ نسخه‌شناسی، موجب ورود ابیات الحـاقی بـسیار به متن شده است.”
 
ما یکسره در کار داع از تصحیح عباسی و هیچ کوشش علمی دیگری نیستیم که ذات علم، ابطال‌پذیر است. امّا نیک می‌دانیم که عباسی، سال‌های سال با مثنوی مأنوس بوده، ادیب و سخن‌شناس و منشی بزرگی بوده و چنان پیشرفته و آینده بین بوده که متدهایی که صدها سال بعد ار ممالک غربی رایج شد را چهار سده پیش در تصحیح مثنوی به کار بسته است؛ چنان که می‌توان شاکلۀ نوین انتشار آثار تصحیحی را در غرب، در ادامه و به تقلید از کارهایی که او و دانشمندانی چون او در شرق انجام داده‌اند دانست. تنها بر طبل بی‌اعتباری و فزونی ابیات الحاقی نسخۀ ناسخه کوبیدن، کاری غیرعلمی است. پژوهشگرانی که عبداللطیف عبّاسی گجراتی را در کنار کاتبانی که او، خود، در مقدّمۀ اثرش از تخریب‌ها و تأثیرات منفی آنها به تندی سخن گفته می‌گذارند دچار خطای شناختی در درک وجوه شخصیت او شده‌اند.
 
بهزاد برهان در مقالۀ خود با عنوان “نکاتی تازه دربارۀ زندگی عبداللطیف عباسی گجراتی” منتشر شده در مجلۀ شبه قاره (ویژه‌نامه نامه فرهنگستان) بهار و تابستان ۱۳۹۴ – شماره ۴ (‎۸ صفحه – از ۲۲۱ تا ۲۲۸) گمان نادرست گجراتی و احمدآبادی نبودن او را با بررسی دربارۀ آن رد کرده و سال وفات او را با براهین نچندان نیرومند سال ۱۰۵۹ هجری قمری دانسته است. این گمان بر مبنای آنچه در نسخۀ ناسخه و تذکرۀ بتخانه با خوانش صحیح بهزاد برهان و دیگران انجام گرفته، صحیح است.
 
مجتبی مجرد و عبداللّه رادمرد در مقالۀ: “متن آرمانی به روایت عبداللطیف عباسی و هلموت ریتر” که در فصلنامۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، سال دوم، شمارۀ ۷، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، ۵۰-۴۱ با مقایسۀ بیانات عبداللطیف عباسی در مقدمۀ این مثنوی و ریتر در مقدمۀ “سوانح العشاق” بیان می‌کند: عبداللطیف نمایندۀ جریانی است که در تصحیح متن، خود را حامی نویسنده می‌داند و دربارۀ تک تک واژه‌های اثر، خود را مسؤول انسجام‌بخشی و تعالی هنری اثر می‌داند؛ امّا ریتر می‌خواهد کاشف نویسنده باشد، نویسنده آنطوری که هست نه آنطور که باید باشد. این تفاوت دیدگاه ناشی از آن است که نگاه عبداللطیف به مقولۀ تصحیح متن، نگاهی است فرهنگ‌ساز و سنت‌ساز و نگاه ریتر، نگاهی فرهنگ‌شناسانه و سنت‌شناسانه. عبداللطیف می‌کوشد مثنوی را باز تولید کند و ریتر می‌کوشد چنان که هست اثر را بشناسد. به همین دلیل در نزد عبداللطیف، هدف از تصحیح، دستیابی به متن آرمانی است و نزد ریتر، دستیابی به نسخۀ آرمانی.
 
این مطلب را به نحوی بهتر باید اینگونه بیان کرد که: عبداللطیف، رسالت مصحّح را نه صحیح‌ترین گزارش بلکه گزارش صحیح متن می‌داند و الحقّ در این میدان، تلاش و کوشش بی‌تکراری برای گزارش متن مثنوی براساس ده‌ها نسخۀ خطی که صلاحیت ورود به جرگۀ تحقیق او را پیدا می‌کنند انجام می‌دهد.
 
فرخی، محدثه در مقالۀ معرفی و بررسی تذکرۀ خلاصة الشعراء (بتخانه)، ادبیات فارسی تابستان ۱۳۹۹ – شماره۴۸ (‎۲۴ صفحه – از ۱۶۹ تا ۱۹۲) در صفحات ۱۷۶ و ۱۷۷ زندگینامۀ مختصری از عبداللطیف عباسی براساس منابع هندی به دست می‌دهد. بهزاد برهان، آن را در مقدّمۀ تحقیق خود بر کتاب لطائف المثنوی،۳۰-۲۱ بتفصیل تکرار می‌کند.
 
دکتر زهیر طیب