تحلیل نظریه روایی کلود برمون
کلود برمون (Bremond Claud) متولّد (1929) روایت شناس ساختارگرای فرانسوی است که در آثاری نظیر منطق داستان، پیامهای داستانی، منطق ممکنهای داستانی و ریختشناسی داستان های عامیانه فرانسه به طرح دیدگاههای روایت شناسی خود پرداخت.
برمون در آثارش به طرح دیدگاه روایتشناسانه میپردازد و بهنوعی نظر خود را بر مبنای تکمیل و بازبینی دیدگاه پراپ پایه گذاری میکند. برمون واحد پایه روایت را پیرفت میداند نه کارکرد، در نگاه او داستان تلفیق پیرفتهاست. «واحد پایه روایت کارکرد نیست؛ بلکه پیرفت است و یک داستان کامل را، هر قدر هم بلند و پیچیده باشد، میتوان همچون تلفیق پیرفت ها معرفی کرد» (اسکولز، 1383: 140). هر داستان از یک یا چند توالی ساده یا مرکب پدید میآید، هر توالی یا پیرفت نیز سه کارکرد دارد.1 کارکردها عبارتند از: (امکان یا استعداد، فرایند و پیامد). او همچنین بیان میکند که هر کارکرد به جای آنکه مانند نظر پراپ خودکار به کارکرد بعدی منتهی شود، دو انتخاب یا مسیر دارد. «در هر مرحله از بسط و گسترش، حق انتخابی وجود دارد: در مرحله دوم، تحقق یا عدم تحقّق، و در مرحله سوم، توفیق یا شکست» (همان).
بنابراین «شِمایی که برمون از ساختار روایت به دست داده است، چنین است: رخداد یا به فعل در میآید یا در نمیآید. اگر به فعل درآید دو حالت دارد یا کامل میشود یا کامل نمیشود» ( احمدی،1382: 170).
در داستان ممکن است به توالیهای ساده یا توالیهای پیچیده برخورد کنیم، این روند در تمام داستانها وجود دارد. سه کارکرد مذکور را میتوان به وجه دیگری نیز بررسی کرد: «به نظر برمون هر گونه روایت از سه پایه زیر تشکیل شده است:
1- موقعیت پایدار الف تشریح میشود.
2- امکان دگرگونی الف پدید میآید.
3- الف دگرگون میشود یا نمیشود» (همان). مورد اول با امکان، مورد دوم با فرایند و مورد سوم با پیامد سازگاری دارد.
مرحلة امکان با پایداری موقعیت همراه است، مرحلة فرایند با فرصت تغییر موقعیت گره میخورد و مرحله پیامد به تغییر موقعیت ختم میشود و هر داستان سه مرحله فوق را در خود دارد.
از سوی دیگر سه کارکرد مورد نظر، مؤیّد مرحلة مقدماتی، مرحلة گذار و مرحله نتیجه یا پیامد است که به ایجاد توالی منجر میشود. «از ترکیب هر سه کارکرد، یک توالی حاصل میآید که آن سه کارکرد سه مرحلة منطقی آن محسوب می شوند: امکان (استعداد)، فرایند و پیامد» (ریمون- کنان، 1387: 36).
در باب اهمیت این سه مرحله همین بس که برمون طرح قصه را متشکل از کنار هم نشستن آنها میداند، در عین حال به تمایز و تفکیک هر سه مرحله تأکید میکند. «به نظر او ما باید در یک روایت سه مرحله را از یکدیگر تفکیک کنیم: امکان بالقوه، فعلیت، و تحقّق. این اصطلاحات به طور کلّی به معنای مراحلی است که امکان کنش، گذار به کنش و نتیجه کنش یا دستاورد را بیان میکنند» (برتنس، 1384: 83).
او برای مرحلة دوم و سوم، دو امکان انتخاب در نظر میگیرد: 1.امکان بالقوه و هدف مورد نظر قهرمان (امکان کنش و زمینه چینی)؛ 2.فرایند فعلیت یافتن هدف یا عدم تغییر وضعیت (عناصری به روایت افزوده میشود و پیش میرود+ یا افزوده نمیشود و پیش نمیرود-)؛ 3.موفقیت یا شکست (نتیجه کنش و دستاورد به هدف میرسد یا نمیرسد).
«نخستین مرحله فاقد کنش است، روایت زمینهای را میچیند تا امکان پذیری کنش را فراهم آورد...در دومین مرحلة عناصری به روایت افزوده میشوند و آن را به جریان میاندازند(+) و یا افزوده نمیشوند و در این صورت اتفاقی رخ نخواهد داد(-)...دو حالت برای رسیدن به مرحلة سوم یا همان دستاورد قابل تصور است: ممکن است روایت دنبال شود یا نشود؛ زیرا ممکن است، گذار به کنش به هدفش دست یابد و یا نیابد» (همان).
نمودار زیر نشان دهندة الگوی روایی مورد نظر برمون است.
این الگو از الگوی پراپ کارامدتر است؛ زیرا شکست قهرمان را نیز در بر دارد، قهرمان روایت الزاما همیشه پیروز و فاتح نیست، ممکن است در مواردی قهرمان دچار شکست و عدم موفقیت شود و این امر در برخی الگوهای تحلیل ساختار روایی مغفول مانده است.
چنانکه دیده شد، طبق نظر برمون از توالی و پی رفتهای مختلف، داستان پدید میآید، همچنین او توالیها را به دو قسم ساده و مرکّب دسته بندی میکند: «برمون توالی را به دو دسته تقسیم میکند: 1- توالی ابتدایی یا بسیط 2- توالی مرکب و پیچیده» (اخوت، 1371: 20). در توالی ساده امکان، فرایند و پیامد کاملاً آشکار و در دسترس است. «پیرفت ِبسیط یک سه گانه است که در آن یک احتمال به فعل در میآید و این به فعل در آمدن نتیجهای به دنبال دارد» (اسکولز، 1383: 140).
بنابراین هر داستانی از یک یا چند توالی ساده یا مرکب پدید میآید. توالیهای ساده به روشهای زیر به توالیهای پیچیده و مرکب تبدیل میشود:
1- توالی زنجیرهای: از پشت سر هم قرار گرفتن چند پی رفت ساده پدید میآید؛ یعنی پیامد کارکرد سومِ یک توالی، منجر به مرحلة استعداد یا کارکرد نخستِ توالی بعدی میشود، مانند میثاق یا آزمونی که قهرمان باید انجام دهد، به عبارت دیگر از طریق کنشها و واکنشهای پی در پی که قهرمان به میثاق میرسد یا شکست میخورد. توالی زنجیرهای شکل میگیرد. «قهرمان برای انجام میثاق خود دست به کنشهایی میزند که هریک از اینها با واکنش هایی روبهروست و این کنش و واکنش زنجیروار ادامه مییابند تا قهرمان میثاقش را به سرانجام برساند» (اخوت، 1371: 69).
2- توالی انضمامی: این توالی، زنجیرهای و سلسلهوار نیست؛ بلکه یک توالی در دل توالی دیگر پدید میآید. «یک توالی بهمنزلة نوعی خاص یا جزئیاتِ یکی از کارکردهای خود، در داخل توالی دیگری جا میگیرد» (ریمون- کنان، 1387: 37). به عبارت دیگر تبلور یک توالی به توالیهای دیگری نیاز دارد، مثلاً قهرمان برای رسیدن به هدفش به نیروهای یاریگری نیاز دارد، این توالی بیشتر با قهرمان داستان گره میخورد و استفاده او از یاریگرها و ابزارها را تبیین میکند. «به عبارت دیگر توالی اول (یعنی بستن میثاق و حرکت برای انجام ماموریت)ممکن نمیشود، مگر اینکه قهرمان مراحل استفاده از ابزار و یاری نیروهای یاری دهنده را پشت سر بگذارد و سرانجام به مرحلة نهایی مأموریت خود برسد» (اخوت، 1371: 69).
3- توالی پیوندی: این توالی در پیوند با عملکرد رقیب شکل میگیرد؛ یعنی آنچه در احوال یک شخصیت بهبودی و پیشرفت است، برای شخصیت دیگر یک نقصان و آشفتگی است، به عبارت دیگر در این توالی، دیدگاه رقیب نیز مورد توجه قرار میگیرد. «در حقیقت در این توالی کنش قهرمانی در پیوند با قهرمان (یا ضد قهرمان) دیگر ارزیابی میشود. به عبارت دیگر آنچه که از دید قهرمان بهبود وضعیت تلقی میشود، از نظر آدم (و یا نیروی )خبیث بدتر شدن وضعیت و یا انحطاط است» (همان).
البته همه توالیها در نظر برمون دارای دو حالت هستند، توالی یا در جهت پیشرفت است و یا در جهت آشفتگی اوضاع. «توالی وقتی جهت حرکتش رو به سوی بهبودی است که ما در قصه با فقدانی روبهرو باشیم و یا وضعیت متعادل بر هم خورده باشد» (همان، 70).
توالی پیشرفت میتواند با فقدان یا عدم تعادل شروع شده و سرانجام به تعادل رسیده و داستان پایان یابد؛ یعنی فقدان و عدم تعادل به سوی بهبودی و عدم فقدان پیش میرود و وضعیت غیرمتعادل به تعادل میرسد. برمون تحلیل خویش را بر پایه یک توالی سه گانه یعنی «خرابی- بهبودی، شایستگی- پاداش، ناشایستگی- مکافات» قرار داد» (لوفلر- دلاشو، 1386: 18).