- ب ب +

بررسی روایت‌شناسانه گلستان سعدی

سرعت روایت
با توجّه به اینکه «زمان» برای بشر امروزی ارزش والای خود را پیدا کرده، دانش نوظهور «روایت‌شناسی» نیز همانند تمام عرصه‌های دانش بشری، اهمّیّت خاصّی را برای زمان قائل شده­است.بررسی سرعت روایت در یک اثر ادبی برای آن است که نشان داده شود کنش­ها و رویدادها در طول چه مدّت زمانی رخ داده­اند و با توجّه به این برهه از زمان، چه حجمی از داستان به آنها اختصاص یافته­است. در سرعت تند یا کند روایت، عوامل زیادی را برشمرده­اند (حسن­لی و دهقانی، 1389: 60- 45) که مهم­ترین آنها عبارت‌ند از:
 
الف - عوامل افزایندة سرعت روایت؛ شامل: گزینش و حذف، زمان­پریشی از نوع آینده­نگر، بسامد مفرد و بسامد بازگو. ب – عوامل کاهندة سرعت روایت؛ نظیر: توصیف، حدیث نفس، نمایاندن زمان روانی- عاطفی، بیان عمل ذهنی، نمایاندن زمان خیالی، زمان­پریشی از نوع گذشته­نگر، گفت­وگو، نظریّه­پردازی نویسنده، کاربرد بسامد مکرّر، استفاده از نقل قول، شتاب منفی، مقایسۀ شخصیّت­های داستان، کاربرد تشبیه و افزودن اپیزود. اکنون به ارائة تعریف مختصری از هریک از عوامل مذکور پرداخته می­شود و سپس، در ذیل هر عنوان، شواهدی نیز از حکایت­های گلستان که مرتبط با آنهاست ذکر می­شود تا در پایان مشخّص گردد که کدام دسته از عوامل( افزاینده یا کاهنده) در حکایت­های گلستان کاربرد بیشتری دارد و در نتیجه، سرعت روایت در حکایت­ها کند است یا تند؟
 
عوامل افزایندة سرعت روایت
گزینش و حذف
در استفاده از عنصر «گزینش و حذف» معمولاً قسمت­های مهم­ترِ داستان برای روایتگری گزینش می­شود و بخش­های دیگر داستان و رویدادها حذف می­گردد. قابل ذکر است که اغلب، در هر داستانی به روایت کانون تمرکز، پرداخته می­شود که عبارت است از «آن نقطه­ای که رویداد اصلی و تعیین­کننده­تر در همانجا روی می­دهد. بیشتر ارتباط عاطفی خواننده هم در همین نقاط پدید می­آید. این نقاط باید با شرح و بسط بیشتری پیش روی خواننده قرارگیرند و نقاط کم­اهمّیّت­تر، به اختصار بیان شوند» (بی‌نیاز، 1392: 119). پس از روایت کانون تمرکز، بخش­های کم­اهمّیّت­تر حذف می­شوند تا روایت به‌راحتی پیش برود. در حذف، زمان در داستان می­گذرد، در حالی­ که در روایت، زمان سپری نمی­گردد. به عبارت دیگر، «حدّاکثر سرعت زمان روایت را حذف می‌نامیم که در آن هیچ فضای متنی، روی بخشی از دیرش داستانی صرف نشده است» (تولان، 1383: 90). این مقوله نویسنده را مجاز می­کند، رویدادهای کم­اهمّیّت را کنار بگذارد، رخدادهای علّت و معلولی را فشرده کند و گسترة وسیع داستان را با اسلوبی موجز نمایان سازد. بنابراین، استفاده از عنصر «گزینش» و «حذف»، باعث ایجاد «شتاب مثبت»2 در سرعتِ روایت داستان می­شود. در هر قسمت از عمل روایتگری که شتاب مثبت با استفاده از گزینش و حذف حاکم باشد، سرعت زمانِ روایی تُند است و گزینش و حذف از مهم­ترین عوامل افزایش سرعت در روایت متن روایی به حساب می‌آیند.
 
با توجّه به مباحث بالا، مشخّص شد که در روایتِ داستان، جهت افزایش سرعت روایت گاهی بخش­های مهم­تر از حوادث و رخدادها گزینش می­شوند و اغلب، قسمت­های کم­اهمّیّت داستان، از روایت حذف می­گردد. استفاده از عنصر «حذف و گزینش» در جریان روایت حکایت­های گلستان کمتر دیده می­شود؛ به طور مثال، در مورد رفتار یکی از رفیقان سعدی در حکایت16 از باب اوّل، «صاحب دیوان» (شخصیّت اصلی حکایت) چند روزی رفتار «رفیق سعدی» را تحت نظر قرار می­دهد، سپس با مشاهدۀ شایستگی­های او، وی را از مقرّبان دربارش قرار می­دهد. راوی (سعدی)، در این حکایت از رفتار، حرکات، اخلاق، ویژگی­ها و ... رفیق، در مدّت چند روز، فقط به ذکر دو ویژگی او اشاره نموده و این­گونه روایتگری کرده­است: «روزی چند] بر این [برآمد لطف طبعش بدیدند و حسنِ ]تدبیرش [بپسندیدند کارش از آن گذشت و به مرتبه­ای برتر از آن ممکّن شد» (سعدی، 1389: 71).  در این مثال، از تمام وقایع اتّفاق افتاده در مدّت زمان تقویمیِ چند روز، برای رفیق(شخصیّت حکایت)، روای فقط دو ویژگیِ این شخصیّت را گزینش و روایت کرده و بقیّۀ ویژگی­های او را حذف نموده­است. این حذف و گزینش، سرعت روایت را افزایش می­دهد و خواننده را از ملالت می­رهاند و باعث تعقیب وقایع حکایت از جانب وی می‌گردد. در حکایت­های گلستان ایجاد شتاب مثبت با استفاده از عنصر «حذف» و «گزینش»، کمتر دیده می­شود. مثال دیگر در حکایت 5 از باب دوم: «... روزی تا به شب رفته بودیم و شبانگه به پای حصاری خفته» (همان: 88).
 
در مثال بالا، روایتگر (درویش)، از اتّفاق­های پیش رو در مدّت زمانِ تقویمی یک روز تا شب، فقط در یک سطر (دو جمله) روایت می­کند. او از این زمانِ تقویمی فقط قسمتی را که به رفتن و خوابیدن اختصاص داشته، گزینش کرده و بقیّة وقایع این زمان طولانی را حذف نموده­است. حذف، اغلب در صورتی انجام می­شود که مدّت داستان طولانی­تر از مدّت پیرنگ باشد. با اینکه با مشاهدة این حذف انتظار می­رود، حکایت­های گلستان سرعت روایی بسیار زیادی داشته باشند، در عمل می­بینیم که بنا به دلایلی چون استفادۀ زیاد از عوامل کاهندۀ سرعت و همچنین، استفادة بسیار اندک از عوامل افزایندة سرعت، سرعتِ روایت  در این حکایت­ها کُند است و این از نقاط قوّت روایت­های سعدی محسوب می­شود.
 
 در مثال دیگری از همین باب (حکایت 19)، سعدی، شبی به مجمع قومی می­رسد که در آنجا مطربی با زخمۀ ناساز مشغول نوازندگی است و همۀ اطرافیان از ساز ناموزون او در رنج هستند. ظاهراً مطرب تا صبح مشغول نواختن است و سعدی و اطرافیان، آن شب را به سختی تحمّل می­کنند و اقدامی انجام نمی­دهند. راوی (سعدی) در این حکایت به سختی­ها و چگونگی تحمّل اطرافیان از نوازندگی مطرب را در مدّت یک شب، فقط به اختصار و در حدّ یک جمله اکتفا کرده است: «فی­الجمله پاس خاطر یاران ]را[ موافقت کردم و شبی به چند مجاهده به روز آوردم» (همان:94). نمونه­های دیگر از عنصر «حذف و گزینش»، در حکایت­های 25 و 27 در باب دوم، 4، 6،11 و 28 از باب سوم، مشاهده می­شود.
 
بسامد مفرد
بسامد سه گونه دارد: مفرد، مکرّر و بازگو. بسامد، رابطة میان تعداد دفعات تکرار رخداد در داستان و تعداد دفعات روایت رخداد در متن است (ریمون­کنان، 1387: 78). اگر در داستانی اتّفاقی فقط یک­بار بیفتد و در هنگام روایتگری نیز همان یک­بار روایت شود؛ عنصر «بسامد مفرد» در روایت به کار گرفته شده است. «بسامد مفرد: یک­بار گفتنِ آنچه یک­بار اتّفاق افتاده است، [این بسامد] متداول­ترین نوع روایت است ... روایت n مرتبۀ آنچه n مرتبه اتّفاق افتاده نیز در این رده جای می­گیرد؛ زیرا در اینجا نیز هر بار نقل رخداد در متن با یک­بار اتّفاق افتادن رخداد در داستان متناظر است» (همان: 79). در متون روایی ­گاهی یک اتّفاق چند بار روایت می­شود و این باعث کاسته شدن سرعت روایت می­شود. بنابراین، استفاده از عنصر «بسامد مفرد»، سرعت زمان روایت را در مقابله با بسامد مکرّر، می­افزاید.
 
بسامد مفرد در حکایت­های گلستان کاربرد اندکی دارد؛ برای مثال: در حکایت 1 از باب اوّل، با توجّه به متن حکایت، مشخّص می­شود که یکی از شخصیّت­های این حکایت، «اسیر» است که وی در هنگام کشته شدن، به پادشاه یک­بار دشنام داده و راوی نیز به این موضوع در درون حکایت فقط یک­بار اشاره کرده­است: «بیچاره در حالت نومیدی به زبانی که داشت ملک را دشنام دادن گرفت» (سعدی،1389: 58). نمونه­ای دیگر: «غلامی عاقلِ هشیار بود. همه روز بگردید و شبانگه باز آمد و درم‌ها بوسه داد و پیش ملک بنهاد» (همان: 102). در این مثال، بوسه دادن به دِرَم­ها توسّط غلام، رخدادی است که فقط یک­بار در حکایت اتّفاق افتاده و در روایت متن نیز یک­بار به آن پرداخته شده­است که نمونة بارز بسامد مفرد است. در مجموع، در حکایت­های گلستانبسامد «مفرد» کاربرد زیادی ندارد و این به دلیل سبک نگارش کتاب و همچنین، حجم کم حکایت­های این اثر است.
 
بسامد بازگو
 
گاهی در داستان رخدادی چند­ بار اتّفاق می­افتد؛ امّا نویسنده فقط آن را یک­بار روایت می­کند و این باعث افزایش سرعت روایت می­شود. از انواع بسامد که تأثیر مستقیم در افزایش سرعت روایت دارد؛ «بسامد بازگو» است. اگر در داستانی رخدادی چند بار اتّفاق افتاده باشد و فقط یک­بار روایت شود؛ گفته می­شود که از عنصر «بسامد بازگو» استفاده شده­است. این امر باعث افزایش سرعت روایت می­گردد. «بسامد بازگو: نقل یک­بارة آنچه n بار اتّفاق افتاده است» (ریمون­کنان، 1387: 80). هنگامی که در روایت از بسامد بازگو استفاده می­شود، حجم کمی از متن به وقایع تکراری زیادی از داستان اختصاص می­یابد. استفاده از این شیوۀ روایت باعث می­شود که قسمت بسیاری از زمان تقویمی داستان بگذرد؛ امّا صفحات اندکی از متن روایی پرشود. در نهایت، این امر شتاب مثبت و تندی را در زمان روایی روایت ها موجب می­شود.
 
سعدی در حکایت­های گلستان از بسامد «بازگو» چند بار استفادة کرده­است؛ به عنوان مثال، در حکایت 16 از باب اوّل آورده است: «یکی از رفیقان شکایت روزگار نامساعد نزدیک من آورد که کفاف اندک دارم و عیال بسیار و طاقت بارِ فاقه نمی­آرم و بارها در دلم آمد که به اقلیمی دیگر نقل کنم» (سعدی،1389: 69). در این حکایت، سعدی اتّفاقی که بارها در ذهن شخصیّت حکایت (رفیقش) افتاده­است؛ فقط یک­بار نقل کرده است که نمونة بارزی از بسامد بازگو می­باشد. نمونة دیگر: «شیخ اجلّم بارها به ترک سماع فرمودی و موعظه­های بلیغ گفتی و در سمع قبول من نیامدی» (همان: 95). با توجّه به این مثال مشخّص می­شود که تذکّر استاد سعدی (شیخ ابوالفرج ابن جوزی) به سعدی در مورد ترک سماع چند بار صورت گرفته­است؛ امّا این رخداد در متن حکایت فقط یک­بار روایت شده­است. نمونه­ای دیگر از این بسامد در حکایت 17 از باب پنجم به کار رفته­است: «روزها بر سر خاکش مجاورت کردم و از جمله در فراق او می­گفتم» (همان: 143). در این مثال نیز مشخّص می­شود که راوی (سعدی)، در فراق دوستش روزهای زیادی به سر مزار او می­رفت و در فراقش ابیاتی می­گفت؛ امّا در متن حکایت فقط یک­بار به این موضوع پرداخته شده­است. مثال­های دیگر از بسامد «بازگو» در حکایت­های: 32 باب دوم، 28 باب سوم، 9 و 19باب پنجم، 2 باب ششم و 6 از باب هفتم نیز دیده می­شود. علاوه بر به‌کارگیری سه عنصر مذکور، گاهی صاحب اثر از عنصر زمان پریشی «آینده نگر[4]» ­نیز برای افزایش سرعت روایت و جلوگیری از ملالت خوانندگان از سرعت کند روایات بهره می­گیرد. به دلیل اینکه سعدی در هیچ کدام از حکایت­های گلستان از عنصر «زمان­پریشی» از نوع «آینده­نگر» استفاده نکرده­است، به توضیح آن پرداخته نشد.