بررسی روایتشناسانه گلستان سعدی - بخش دوم
عوامل کاهنده سرعت روایت
توصیف
استفاده از عنصر «توصیف» در متون روایی، اغلب زمان داستان را از حرکت باز میدارد؛ امّا در عین حال، مناظری را برای خواننده ترسیم میکند تا خواننده از کندی سرعت ملول نشود و پیگیر ادامۀ داستان باشد. «توصیف، کیفیّت اشیاء، اشخاص، اوضاع، احوال و رفتار را ارائه میدهد، همانگونه که در وهلۀ اوّل به چشم ناظر میآید» (میرصادقی، 128:1387). کاربرد توصیف باعث رکود و کندی سرعت روایت میشود. در توصیف، با وجود اینکه گفتمان ادامه مییابد، زمان داستان متوقّف میشود (چتمن، 89:1390). بنابراین، توصیف یکی از ابزارهای مؤثّر در کاهش سرعت روایت به حساب میآید. در بسیاری مواقع، توصیف با استفاده از جملات بلند وصفی در روایت متن روایی صورت میگیرد. نویسنده علاوه بر توصیف مکانها، احساسات، شرایط روحی و روانی شخصیّتها، با ذکر دقیق جزئیّات، باعث کندی و گاهی رکود سرعت روایت میشود. اگر برای توصیف دو وجه قائل شویم، یکی توصیف شخصیّتهای داستان و دیگری، توصیف فضاهای موجود در متن روایی است. معمولاً توصیف به دو شکل «عینی» و «ذهنی» (اکسپرسیونیستی) شکل میگیرد که توصیف عینی، فارغ از جهاننگری و حالات روحی نویسنده است. امّا توصیف ذهنی، متّکی بر ذهنیّت و شرایط روحی نویسنده است؛ به عنوان مثال، در رمانهای تاریخی توصیف از نوع «عینی» است و در رمانهایی که به سبک «سوررئال» نوشته شدهاند، بیشتر توصیفات از نوع «ذهنی» است. در نتیجه، استفاده از عنصر «توصیف» به هر نوعی که باشد، سرعت روایت را کند میکند. بنابراین، در هر متنی استفاده از عنصر «توصیف» باعث کندی سرعت روایت میشود. در حکایتهای گلستان نیز از عنصر «توصیف»، برای وصف اشیاء، مکانها، شخصیّتها و فضاها استفاده شده است و با توجّه به سبک «واقعگرایانۀ» این حکایتها، آشکار است که توصیفات در آنها اغلب از نوع «عینی» هستند.
2-2-1-1. توصیف مکانها، اشیا و فضا
سعدی در حکایتهای گلستان با وصف مکانها، اشیاء و فضاها با استفاده از جملات و ابیات نسبتاً طولانی، سرعت روایت را کاسته است؛ به طور مثال، در حکایت 32 از باب دوم، «سرا بُستان» ملک را اینچنین توصیف کرده است: «مقامی دلگشای، روانآسای.
گــل ســرخـش چـــو عــارض خـوبـان
هـمــچـنـان از نـهــیــب بــرد عــجــوز
و افــــانـــین عــلــیــــهــا جـــلنّـــار
ســـنـبلـش همـچـو زلـف محبـوبان
شـیــر نـاخــورده طـفـل دایـه هنـوز
عــلّـقــت بـالشّـجـر الاخــضر نـار»
(سعدی، 1389: 101)
نمونههای دیگری از توصیف مکان و اشیاء در حکایت 28 از باب سوم گلستان دیده میشود: «آبی که سنگ از صلابت ]او بر[ سنگ میآمد و آواز]ش[ به فرسنگ میرفت.
سهمگین آبی که مرغابی در او ایمن نبودی
کمترین موج آسیا سنگ از کنارش در ربودی»
(همان: 122)
نمونۀ زیبای توصیف فضا را سعدی در حکایت «قاضی همدان» (حکایت 19 از باب پنجم) - هنگامی که ملک به همراه بزرگان دربار به نزد قاضی همدان میروند- آوردهاست: «شمع را دید ایستاده و شاهد نشسته و مِی ریخته و قدح شکسته و قاضی در خواب مستی، بیخبر از ملک هستی» (همان،147). نمونۀ بسیار کوتاه توصیف مکان در حکایتهای گلستان را در حکایت «کُهنپیرِ جفتجوی» میبینیم. سعدی در توصیف خانۀ پیر به اختصار گفته است: «حجره به گل آراسته» (همان: 150).
2-2-1-2. توصیف شخصیّتها
سعدی برای کاهش سرعت روایت در متن حکایتهای گلستان از توصیف شخصیّتها در قالب جملاتی کوتاه و گاهی نیز از جملات طولانی، بهره بردهاست؛ به عنوان مثال، در حکایت 24 از باب اوّل در توصیف «خواجۀ ملک زوزن» اینچنین گفتهاست:«خواجهای بود کریمالنّفس، ]نیک محضر[ که همگنان را در مواجهه خدمت کردی و در غیبت نکویی گفتی» (سعدی، 1389: 76). نمونۀ دیگری از توصیف شخصیّت، در مورد «غلام سیاه» در حکایت 40 از همان باب، قابل مشاهدهاست: «لب زبرینش از پرّۀ بینی درگذشته بود و زیرین به گریبان ]فرو[ هشته. هیکلی که صخرالجنّ از طلعتش برمیدی و عینالقطر از بغلش بدمیدی.
تــو گــفتی تا قیامت زشت رویـی
شــخصـی نـه چنـان کریـه منـظـر
وانــگـه بـغـلــی، نـعـوذ بــالـلـه
بـر او ختـم اسـت و بـر یوسـف نکویی
کـــز زشــتــی او خــبــر تـــوان داد
مــــردار بـــــه آفـــــتـــاب مـرداد»
(همان: 84)
یا در توصیف دختر حلب (حکایت30 از باب دوم) که به عقد سعدی درآمده بود، اینچنین گفته شدهاست:
«دختری بدخوی، ستیزهروی،]نافرمانبردار[ بود» (همان، 100). نمونههای دیگری از توصیف شخصیّتها در حکایتهای 32 (توصیف کنیزک، غلام ملک و عابد) باب دوم، 12 (فرد ترشروی) باب سوم، 4 (جوان)، 10 (شاهد)، 16 (پسر) در باب پنجم، 2 (پیر و جوان)، 5 (جوان) در باب ششم و20 (توانگران و درویشان) باب هفتم، قابلمشاهده است.
با توجّه به توصیفهای صورتگرفته از شخصیّتهای حکایات گلستان مشخّص میشود که سعدی برای توصیف شخصیّتها گاهی از جملات کوتاه و گاهی از جملات بلند استفاده کرده است. در مجموع، میتوان گفت: در حکایتهای گلستان، توصیف اغلب دارای دو کارکرد بارز است. اوّل اینکه برای شخصیّتپردازی مستقیم از توصیف استفاده شده و وضعیّت شخصیّتهای حکایات به گونهای از لحاظ ظاهری وصف شده است که خوانندة متن به شرایط فکری، روحی و روانی آنها نیز پی میبرد. دوم اینکه از توصیف به عنوان ابزاری مؤثّر برای بیان چگونگی رخدادهای حکایات بهره گرفته شدهاست تا فضای حاکم بر حکایت برای مخاطب بیشتر نمایش داده شود. این هر دو روش استفاده از توصیف باعث کندی سرعت در روایتگری حکایتهای گلستان شده و زمان متن حکایات را به کندی پیش برده است. البتّه این نکته به عنوان یک حُسن برای سعدی در روایتگری حکایتهای گلستان قلمداد میشود تا خواننده را بیشتر با متن درگیر و مرتبط سازد و همچنین، بر گیرایی متن بیفزاید. به طور کلّی، استفاده از عنصر توصیف همیشه و در هر حال- چه توصیف شخصیّتها و چه توصیف فضاها - باعث کندی سرعت روایی در هر متنی میشود؛ به گونهای که از عوامل مؤثّر بر کاهش سرعت به حساب میآید.
2-2-2. خودگویی (حدیث نفس[6])
خودگویی یا حدیث نفس گفتاری است که شخصیّتی تنها درطی آن از خودش و با خودش سخن میگوید. گاه سؤالاتی از خود میپرسد و باز خودش پاسخ خود را میدهد. به عبارت دیگر، «حدیث نفس یا حرف زدن با خود، آن است که شخصیّت، افکار و احساسات خود را به زبان بیاورد تا خواننده از نیّات و مقاصد او با خبر شود. بدین طریق، اطّلاعاتی در مورد شخصیّت داستان به خواننده داده میشود ... در شیوة حدیث نفس فرض بر این است که مخاطب حضور دارد، ولی شخصیّت با خود سخن میگوید» (بیات، 88:1387). استفاده از عنصر «خودگویی» در نویسندگی و روایت متون روایی باعث ایستا شدن زمان روایت میشود و سرعت روایت را کاهش میدهد. زمانی که در روایتگری از عنصر «حدیث نفس» استفاده میشود؛ «شخصیّت با صدای بلند صحبت میکند» (میرصادقی،373:1387).
به طور کلّی، خودگویی از عواملی است که باعث کندی سرعت روایت در هر متنی میشود. هر وقت این شگرد در روایت متون روایی به کار میرود، زمان از حرکت باز میایستد و شتابی ثابت بر روایت حاکم میشود. در واقع، هنگامی که نویسنده بخواهد سرعت تند روایت را بکاهد، میتواند از عنصر «خودگویی» استفاده کند. استفاده از این عنصر در رمانهای بلند تاریخی باعث ملالت مخاطب میگردد؛ امّا در رمانهایی با حجم کم به عنوان یک حُسن به شمار میرود و باعث میشود که مخاطب با علاقة بیشتری روایت را دنبال کند.
در حکایتهای گلستان نیز از عنصر«خودگویی» استفاده شدهاست و با وجود اینکه استفاده از این عنصر در رمانها باعث ملالت مخاطب میگردد؛ امّا در حکایتهای گلستان به عنوان یک حُسن به شمار میرود. سعدی در حکایت10 از باب چهارم، از زبان «یکی از شعرا» که شخصیّت این حکایت است با استفاده از این عنصر، به خودگویی (حدیث نفس) این شخصیّت اشاره کردهاست: «گفت: این چه بد فعل مردمند! سگ را گشادهاند و سنگ را بسته!» (سعدی،1389: 130). در مثالی دیگر از باب پنجم (حکایت 10) به خودگویی«شاهد»، یکی از شخصیّتهای این حکایت، پرداختهاست: «شنیدمش که همیرفت و میگفت:
شبپره گر وصل آفتاب نخواهد
رونــق بــازار آفــتـاب نــکاهـد»
(همان: 138)
یا در حکایت 12 از همان باب، دو شخصیّت این حکایت «طوطی» و «زاغ» هستند که هر دو خودگوییهایی اینچنین داشتهاند: طوطی: «این چه طلعت مکروه است و هیأت ممقوت و منظر ملعون و شمایل ناموزون؟ یا غراب البین، یا لیت بینی و بینک بعد المشرقین.
علیالصّباح به روی تو هر که برخیزد
بداختری چو تو در صحبت تو بایستی
صـباح روز سـلـامـت بــر او مسـا باشـد
ولی چنان که تویی، در جهان کجا باشد؟»
زاغ: «این چه بخت نگون است و طالع دون و ایّام بوقلمون! لایق قدر من آن استی که با زاغی به دیوار باغی ]بر[، ]خرامان[ همیرفتمی.
پارسا را بس این قدر زندان
کـه بـود هـم طویـلۀ رنـدان
تا چه گنه کردم که روزگار]م[ به عقوبت آن در سلک صحبت چنین ابلهی خود رای، ناجنس، خیرهدرای، به چنین بند بلا مبتلی گردانیدهاست؟
کس نـیایـد به پـای دیـواری
گر تو را در بهشت باشد جای
که بر آن صورتت نگار کنند
دیـگران دوزخ اخـتیار کنند»
(سعدی، 139:1389-140)
در این مثالها، شخصیّتهای حکایات خودگویههایی دارند و خودشان را مورد خطاب قرار دادهاند و سخنهایی را بیان کردهاند که این عمل شخصیّتها در کاهش سرعت روایت حکایتهای گلستان مؤثّر واقع شدهاست. علاوه بر این موارد، سعدی در حکایتهای 28 باب سوم، 19باب پنجم، 11 باب ششم و 5 باب هفتم گلستان نیز از «حدیث نفس» برای پیشبرد روایت بهره بردهاست. این نمونههای استفاده از عنصر«خودگویی» در گلستان، نشان از هنر نویسندگی سعدی در حکایتهای این کتاب دارد که توانسته از این عنصر نیز در کاهش سرعت روایت بهره بگیرد.