سَکَراتِ دانشگاه و تحقیقاتِ دانشگاهیِ ایران!
دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی! جز این چه میتوانم گفت، در این راسته بازار مدرکفروشان با ارزِ شناور. در این سیاهی لشگر انبوه استاد و دانشجو. سیاهی لشگری از خیل دانشجویان و استادان چیزی برابر تمام دانشگاههای فرانسه و آلمان و انگلستان و شاید هم چندین کشور پیشرفته دیگر و جهل مرکّب مدیرانی که این سیاهی لشگر را افتخاری از برای زمانه خویش میدانند. کفاهُم جَهلُهُم!
اگر از همه رشتههای دانشِ زمان بیخبرم، اما، در کار خویش خُبرهام و میدانم که محیط دانشگاهیِ ما، در چه سکراتی به سر میبرد. در هیچ جای جهان کار دانشگاه و تحقیقات دانشگاهی از اینگونه که ما داریم نیست، در عصر معرکهگیران و منکران «حُسن و قُبحِ عقلی» در پایان قرن بیستم. دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی!
در عصری که «تحقیقات» دانشگاهی ما از یک سوی در شکل اوراد و عزایم خود را نشان میدهد و از سوی دیگر نسخهبرداری کمرنگی از فرهنگ ژورنالیستی زمانه است، چه میتوان گفت، جز اینکه بگویم:
دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی!
در عصر «محققانی» که اگر از تألیفات خودشان امتحانشان کنند از عهده قرائت متن «تحقیقات» خویش برنمیآیند و دولت، با سادهلوحی، به فهرست انبوه استادان و دانشیارانش مباهات میکند و چندان بیخبر است که این رتبههای کاملاً «اداری» را ملاک پیشرفت علم و تحقیق تلقی میکند، چه میتوانم گفت، جز اینکه بگویم: دریغا زریاب و دریغا فرهنگ ایرانی!
محمدرضا شفیعی کدکنی
مجلهٔ بخارا، شماره ۱۰۴، بهمن و اسفند ۹۳
[ بخشی از یادداشت دکتر شفیعی کدکنی در رثای مرحوم استاد عباس زریاب خویی]