از علم الادب به سوی ادبیاتشناسی
از علم الادب به سوی ادبیاتشناسی
علم الادب در اصطلاح قدما عبارت بوده است از معرفت باحوال نظم و نثر از حیث درستی و نادرستی و خوبی و بدی و مراتب آن. قدما علم ادب را چنین تعریف کردهاند: «علم صناعی که با آن اسلوبهای سخن شیوا در همۀ احوال و اشکالش بازشناخته میشود».[1] روشن است که از دیرباز ادبیات و علم الادب دو مفهوم جداگانه بوده است. ادبیات، موضوع شناخت است برای علمی که قدما به آن علمُ الادب میگفتند. پس میتوانیم به سیاق نامهای رایج در علوم انسانی که ترکیبی از موضوع + شناخت (جامعهشناسی، زبانشناسی، روانشناسی) است، از اصطلاح «ادبیاتشناسی» برای علمُ الادب استفاده کنیم تا بر یک نظام علمی دلالت کند و مانند دیگر شاخههای مشابه موضوعش را مشخص نماید.
سخن ادبی، موضوع اصلی ادبیاتشناسی است چنان که روان، موضوع روانشناسی و جامعه، موضوع جامعهشناسی. موضوع ادبیاتشناسی (سخن ادبی) از عینیت و انتظام بیشتری نسبت به موضوعهای روانشناسی، جامعهشناسی و مردمشناسی برخوردار است. یک متن ادبی را با روان یک شخص یا با یک پدیدۀ اجتماعی مقایسه کنید. اثر ادبی و دادههای موجود در آن واقعی، محسوس، ثابت و برای بررسی همیشه در دسترس است. اما آیا روان انسان به اندازۀ سخن ادبی ثبات دارد؟ روان انسان، امری سیال، ناپایدار و نامتعین است. همچنین است موضوع دو علم جامعهشناسی و زبانشناسی. ابعاد و قلمروهای جامعه و زبان نیز متغیر و نامتعین است؛ متن ادبی هم ثابت است و ملموس و هم دارای نظم و نظامهای قابل شناخت.
پس مطالعات ادبی از آنجا که موضوعش تعینپذیر است قابلیت بدل شدن به علم منسجم و سازمند را دارد. یعنی ادبیاتشناسی میتواند مانند دانشهای زبانشناسی و روانشناسی برای خود روشهای علمی دقیق بسازد. مطالعات ادبیاتشناسان اگر از روشهای منظم برخوردار باشد به یک نظام علمی نسبتاً روشمند و معرفت منسجم و موجه بدل خواهد شد؛ زیرا اثر ادبی مجموعۀ تلانبار شدهای از کلمات نیست بلکه فرآوردهای است از نظمهای زبانی و معنایی. پژوهشگر ادبیات در پی کشف هنجارها و الگوهای روشن و نظامیافته در آثار ادبی (وزن، نظم، ساختار) است. کشف هر دسته از آن هنجارها و الگوها سبب شکلگیری یکی از دانشهای منسجم و نظاممند ادبی شده است.
شاید تعریفِ علم الادب یا ادبیاتشناسی با معیار «نظریههای سخت»[2] در نظامهای علوم تجربی چندان با مبانی علمی سازگار نباشد؛ اما نمیتوان انکار کرد که برخی از مطالعات ادبی بدون دسترسی به قواعد تجربی و هنجارهای دقیق انجامپذیر نیست. مثلاً در علم عروض و قافیه، یک پدیدۀ عروضی از یک نظم معین تبعیت میکند و سخت قاعدهپذیر است. در این علم پیشفرضها کمتر دخیلند. همچنین است دانشهای ادبی دیگری مانند علم بدیع، علم انواع ادبی و روایتشناسی که به دلیل پایبندی به اصول و هنجارهای معین، به نظریههای سخت نزدیکترند؛ اما دانشهای ادبی دیگری مانند سبکشناسی شمّی، نقد ادبی، هرمنوتیک ادبی و مطالعات انتقادی به دلیل ابتنای بر پیشفرضها و تأثر از دیدگاههای مختلف در زُمرۀ نظریههای نرم قرار دارند.
با توجه به این واقعیت باید بپذیریم که مجموعۀ دانشهای ادبی گرچه در زیرمجموعۀ نظریههای نرم (علوم انسانی) قرار دارند اما خود به دو گروه نرم و سخت قابل تقسیماند. یک دانش به هر نسبت که قاعدهپذیرتر باشد به شناخت منسجمتری نزدیک میشود و انعطافپذیری کمتری دارد. پس دانشهای ادبی را به دو دستۀ سختتر و نرمتر میتوان تقسیم کرد. اگر بخواهیم با عنایت به معیار قاعدهپذیری شناخت در نظامهای علمی، ادبیاتشناسی را تعریف کنیم میگوییم:
ادبیات شناسی عبارت است از دانش استنتاج و استخراج هنجارهای سازمند از آثار ادبی متنوع و مسائل مرتبط با آنها.
این تعریف چنان که گفتیم بیشتر بر قاعدهیابی در موضوع شناخت تأکید دارد و بر «نظریههای سخت» و اثباتگرا متکی است به همین دلیل ممکن است برخی از «شکلهای نرم معرفت» را در بر نگیرد.
[1] . «علمٌ صناعیٌ تُعرَفُ به اسالیبُ الکلام البلیغ فی کل حال من احواله» . (احمد الهاشمی، جواهرالادب، ص 8).
أبو البقاء الحنفی، (ف 1094 ق: 1/ 68) در تعریف ادب آوره است: «علم یحترز به عن الخلل فی کلام العرب لفظا أو کتابةً».
[2] . تعبیر نظریههای سخت و نرم (hard-core and soft theory) از ولفگانگ آیزر نظریهپرداز معاصر است. او در کتاب How to Do Theory نظریۀ سخت را مربوط به علوم فیزیکی میداند و نظریههای نرم را به علوم انسانی. یک اندیشه یا قاعده در نظریۀ سخت چونان «سنگ سرطاق« است؛ یعنی ثبات بقیه سنگهای یک طاقچه بسته به آن است. قانونی که شیمیدان کشف میکند او را قادر میسازد تا در بارۀ دیگر بخشهای موضوعش استنباطهای واحد داشته باشد. نظریۀ نرم، «پارههای باهم» از دادهها، عناصری از چارچوبهای مختلف و ترکیبی از پیشفرضهاست. بنا بر این قاعدهپذیر نیست و به جای حرکت به سوی یک اصل یکپارچهساز، برآمده از یک پیشفرض پایه است که میتواند زادۀ دیدگاه یا چارچوب نظری متفاوت باشد. (Iser, 2006: 5).
محمود فتوحی رودمعجنی