دو تفسیر متفاوت درباب هومر - بخش اول
کسنوفانس(احتمالاً حدود ۴۷۵-۵۷۰ پ. م) از برخی جهات شخصیت مهمی در تاریخ فلسفه است. پس از فیلسوفان میلتوس که تمرکز آنها در وهلهٔ نخست معطوف به طبیعت و آرخهٔ آن بود، چهرهای ظهور میکند که توجه خود را به عقاید و سنتهای رایج در میان مردم و آیینها و جهانبینیهای زمانهٔ خویش مبذول میدارد.
میتوان گفت کسنوفانس در ابتنا بر عقل و روش انتقادی وامدار فیلسوفان پیشین است، اما برخلاف آنها عقل نقاد را نه در حوزهٔ طبیعت بلکه در حوزهٔ انسانی به کار میبرد.
همچنین کسنوفانس یک فیلسوف تماموقت نیست، او یک راوی است، راوی اشعار هومر.
پس او هم با اندیشهٔ فلسفیِ پیش از خود آشناست هم با سنت شعری هومر و هسیود.
این ویژگیها کسنوفانس را به شخصیتی مهم و کلیدی در تاریخ فلسفه بدل میکند.
اما علت اصلی اهمیت و شهرت یافتن کسنوفانس پارههای انتقادی او درمورد همان سنتی است که خودش روایتگر آن است، یعنی نقد جهانبینی هومری. او در پارهای میگوید :
«دانایی ما، بسی بهتر از نیروی مردان و اسبان است. اینها همه سنتهای بیپایه است و این درست نیست که نیرومندی را بر دانایی برتری دهند...
بهخاطر آن، حکومت شهر سامان بهتری نخواهد داشت. شهر تنها لذت اندکی از این میبرد که مردی در ساحل رود پیسا در مسابقههای زورآزمایی پیروزی به چنگ آورد. این چیزها نیست که خزانههای شهر را انباشه میکند.» (پاره ۲)
و در پارهی دیگری میگوید:
«از آغاز تاکنون همه موافق با هومِروس آموختهاند...» (هجونامهها، پاره ۹)
پس میتوان چنین استنباط کرد که برتریدادن پهلوان و ورزشکار بر اندیشمند و زور بازو بر اندیشه جزو آموزههای اشتباهی است که از هومر به جا مانده و باید آن را کنار گذاشت. در واقع تفسیر غالب از سنت هومری که در ایلیاد و اودیسه ظهور مییابد اینگونه بوده که فضایل مادی و بدنی در مقابل فضایل دیگر از اولویت و برتری برخوردار هستند؛ شاید به پیروی از کسنوفانس یا تحت تاثیر سخنان او.
برای مثال ترنس اروین در این باب چنین نوشته:
«بخشی از خوبی یا برتری یا فضیلت (هر سه کلمه بدیلهایی برای ترجمهی واژهی یونانی آرته هستند) یک شخص بیرون از حوزهی تسلّط او قرار دارد، مانند اشرافزادگی و نیرومندی. اما برخی از جنبههای خوببودن در دست خود شخص هستند مانند جنگاوری و مهارت و شجاعت. دفاع از خویش مستلزم هوشمندی برای طرح نقشهها و مهارت برای متقاعد کردن دیگران است، اما این فضیلتها در قیاس با فضیلتهای جنگاوری در درجهی دوم اهمیت هستند.» (اروین، ۱۳۹۹: ۱۴)
این تفسیر اشتباه نیست و میتوان نشانههای بسیاری برای تایید آن پیدا کرد، اما بنظرم چیزی که این تفسیر آن را نادیده میگیرد نشانههایی دال بر برتری و اولویت عقل و اندیشه بر جنگاوری و فضایل مربوط به آن در خودِ ایلیاد و اودیسه است.