- ب ب +

میرداماد و سنت دشوار نویسی

در سنت فلسفی ما میرداماد ضرب‌المثل دشوارنویسی است؛ طوری که برخی اساتید فلسفه فهم سخنان جناب میر را دال بر زبردستی یک فلسفه‌پژوه و فلسفه‌دانی او می‌دانند. لابد شما هم حکایت معروفی که از میرداماد، درباب دشوارنویسی‌اش نقل شده را خوانده‌اید که: زمانی که میرداماد مرحوم می‌شود، نکیرو‌منکر در قبر سراغش می‌آیند و از او می‌پرسند که «من ربک؟!»، میرداماد پاسخ می‌دهد: «اسطقس فوق الاسطقسات!» که مرادش همان «جوهر الجواهر» است. ملائکه که می‌بینند زبان میر را متوجه نمی‌شوند، نزد پروردگار می‌روند و می‌گویند که ما نمی‌فهمیم که این بنده‌ات چه می‌گوید؟!
خدا در پاسخ آن‌ها می‌گوید: بی‌خیال او شوید! او در آن دنیا هم حرف‌هایی می‌زد که خود من هم نمی‌فهمیدم!
نیما یوشیج این حکایت را چنین به شعر درآورده است:
میرداماد، شنیدستم من
که چو بگزید بُن خاک وطن
بر سرش آمد و از وی پرسید
مَلکِ قبر که: «من رَبّک مَن؟»
میر بگشاد دو چشم بینا
آمد از روی فضیلت به سخن:
اُسْطُقُسّی‌ست - بدو داد جواب -
اُسْطُقُسّات دگر زو متقن
حیرت افزودش از این حرف، مَلِک
بُرد این واقعه پیش ذوالمنّ
که: «زبان دگر این بنده تو
می‌دهد پاسخ ما در مَدفن»
آفریننده بخندید و بگفت:
«تو به این بندهٔ من حرف نزن
او در آن عالم هم زنده که بود
حرف‌ها زد که نفهمیدم من!»
 
حال، این‌ها طنز است و فُکاهی، اما من می‌خواهم با این مقدمه یکی دو نکتهٔ مربوط به تاریخ‌ِفلسفه و مباحث روش‌شناختی در زمینه‌ٔ پژوهش‌های فلسفی به عرض برسانم:
اینکه برخی گذشتگان ما سخت می‌نوشتند، شاید معلول این بوده که می‌خواستند فلسفه را فقط اهلش بخوانند و بفهمند و فلسفه همچون دیگر علوم به سادگی در دسترس همگان نباشد؛ سخنان ابن‌سینا در پایان کتاب «الاشارات و التنبیهات» شاید مؤیدی بر این مدعا باشد.
 اما همین سخت‌نویسی در برخی فیلسوفان، همچون میرداماد پررنگ‌تر است. میرداماد علاوه بر سخت‌نویسی، در زمینهٔ جعل اصطلاح هم، اگر نگوییم بی‌نظیر، اقلاً بسیار کم‌نظیر است. کافی است اسامی کتاب‌هایش را ببینید: «جذوات»، «قبسات»، «الرواشح السماویه»، «الایماضات و التشریقات» و... که هیچ شباهتی به کتاب‌های فیلسوفان پیشین ندارد. حتی عناوین فصولِ کتاب‌هایش هم بسیار ویژه‌ و خاص است: «جذوة»، «قبس»، «ومض»، «میقات» و... .
از این حیث دوم و از جهاتی دیگر، میرداماد بسیار شبیه به «شیخ اشراق» است، با این تفاوت که شیخ اشراق، بخت‌یار و خوش‌اقبال بود و شارحان و مریدانِ خوش‌فکر و خوش‌قلمی همچون قطب‌الدین شیرازی، به معرفی و گسترش مکتب فلسفی او مبادرت ورزیدند، اما میرداماد چنین یاورانی برای گسترانیدن فکر فلسفی‌اش نداشت. علاوه بر این، ظهور نابغه‌ای همچون ملاصدرا، مزید بر علت شد که بیش از پیش، آراء فلسفی جناب میر به چشم نیاید.
القصه، سخت‌نویسی و جعل اصطلاح‌های افراطی، موجب شد که خوانندگان آثار میر، نتوانند میان نگاشته‌های او با تراث فلسفیِ پیش از وی، پلی بزنند و ارتباطی برقرار کنند و [شاید] به همین دلیل، فکر قویمِ او، در تاریخ فلسفهٔ ما، به نوعی در کنج عُزلت ماند و چنان که شایستهٔ او بود بر کرسی صدارت ننشست.
امروزه -بخلاف گذشته- ساده‌نویسیْ حُسن و مزیت به شمار می‌آید؛ نوشته، هرچه ساده‌تر و قابل فهم‌تر باشد، عالمانه‌تر و‌ به اصول تحقیق و نگارش نزدیک‌تر است. می‌توان گفت توجه جدی به ساده‌نویسی، یکی از دستاوردهای فضاهای آکادمیک مغرب‌زمین برای ما بوده، دستاوردی که به نظر می‌رسد مغتنم و ارزشمند است و باید حتی‌المقدور بدان پای‌بند بود.
 
امین سیدی
برچسب ها: میرداماد