- ب ب +

پیوند متن و فرم و شاعرانگی

از دیدگاه سبک‌شناسان، متون در سیر تطوّر خود دگردیسی‌هایی دارند و هر یک ویژگی‌های سبکی، فردی و دوره‌ای خود را منعکس می‌کنند، اما پرسش اصلی این است که این تحوّلات و تمایزها از کجا ایجاد شده‌ است؟
بر اساس تقسیم‌بندی سبک‌شناسان تا پیش از دورة معاصر از نظر شیوة نگارش، سه گونة عمده در آثار منثور پدید آمده است که به‌ترتیب عبارت از این هستند: سبک ساده یا مرسل، نثر مسجّع و فنّی و نثر مصنوع و متکلّف (ن. ک. شمیسا: 1390). به‌راستی علّت این نامگذاری‌ها چیست؟ بی‌شک هر متنی از دو عنصر اصلی پدید آمده است: صورت و محتوا یا فرم و معنی و یا تمهید و ماده. با تأمّل در متون ادوار مختلف، می‌توان دریافت که در کلّ آثار ادبی، معنی یا محتوا نزد نویسندگان و شاعران، جزیی تکراری و تقریباً ثابت است. برای مثال مبارزه به شیوه‌های مختلف، زندگی، مرگ، عشق‌ورزی، کینه‌ورزی و... یک موضوع ثابت و تکراری در داستان، رمان، شعر و ... است. اما نام‌گذاری آثار منظوم یا منثور بر اساس موضوع و محتوا انجام نشده است. بنابراین می‌توان گفت که تغییر فرم،‌ اصل ثابتی در شیوة نام‌گذاری متون است و معنی و محتوای متون در این موضوع جایگاهی ندارد. به سخن دیگر تغییر در فرم‌ها به تغییر در نام‌گذاری می‌انجامد. «در هنر، خود موضوع اهمّیتی ندارد، نکتة مهم تجربۀ هنری‌بودن موضوع است. بیان هنری یا هنری‌کردن، مهم است و نه آنچه به بیان درمی‌آید» (احمدی، 1390: 309). در ادامه برای نمونه توصیف طلوع و غروب خورشید در سه سبک نثر بررسی می‌شود.
 
سبک مرسل، تاریخ بلعمی: «چون دیگر روز ببود» (شعار، 1372: 86)، تاریخ بیهقی: «چون صبح بدمید یا چون روز شد کوس فروکوفتند» (بیهقی، 1385: 4 ـ 483) و «و آفتاب زرد را امیر به آب روان رسید» (همان: 956).
 
سبک مسجّع و فنّی، کلیله و دمنه: «چندان‌ که صبح صادق عرصة گیتی را به جمال خویش منوّر گردانید» (نصرالله منشی، 1373 : 76) و «چون شاه سیارگان به افق مغربی خرامید» (همان: 116).
 
سبک مصنوع و متکلّف، نفثه ‌المصدور: «چون سپیدة سپیدکار چادر قیری از روی جهان درکشید، اسنّۀ شعاع کرتۀ نیلوفری ظلام بردرید ... یا سحرگهان که نفس سربه‌مهر صبح سردمهری آغازید، سپیده‌دم سرد به‌تدریج دهن باز کرد...» (زیدری نسوی، 1385: 41 و 92)، تاریخ جهان‌گشای جوینی: «چون شاه افلاک به زیر کرة خاک فروشد» (جوینی، 1385: 201).
 
همة این گزاره‌ها از طلوع و غروب خورشید خبر می‌دهد، اما از نظر مکتب فرمالیسم، فرم و تمهیدات به‌کاررفته، شکل و نسبت ثابتی ندارد و متنوّع ‌است. به سخن معروف:
 
یک قصّه بیش نیست غم عشق و وین عجب
کز هر زبان که می‌شنوم نامکرّر است
   (حافظ، 1374: 57)
 
به نظر می‌رسد خلاصۀ کلام مکتب فرمالیسم همین بیت باشد. «تینیانوف می‌گوید که تحوّل ادبیات و مسئلة تاریخ ادبیات همین بحث جانشینی فرم‌هاست» (شمیسا، 1386: 171). فرمالیست‌ها بیان می‌کنند که محتوا، مقدّمة فرم نیست. آنان «فرم را بیان محتوا به شمار نمی‌آوردند و به ‌عکس این رابطه معتقد بودند. محتوا صرفاً انگیزه‌ای برای فرم یا موقعیت و بستر مناسبی برای اعمال فرم خاصی بود» (ایگلتون، 1392: 6).
 
متن با توجّه به نظریه‌های مکتب فرمالیسم بر فرم و صورت تأکید می‌کند. سازنده و مبتکر آنها در متن، شاعر یا نویسنده است. شاعر نیز به کمک شاعرانگی‌های خاص خویش، اثر ادبی را می‌آفریند. بنابراین آنچه متن را به اوج ادبی رهنمون می‌کند، تلاقی فرم و شاعرانگی در متن است که از آمیختن و ترکیب آن دو، جنبة ادبی متن فراهم می‌آید. از نظر فرمالیست‌ها «هدف مطالعة ادبیات، بررسی آثار ادبی به ‌صورت جداگانه و فردی نیست بلکه ادبیت ادبیات است و همین ادبیت باعث می‌شود که متنی ادبی باشد و نه یک گزارش مستند روزنامه‌ای» (مقدادی، 1393: 340).