- ب ب +

از ماتم تو روی زمین گشت لاله‌زار

 چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
 
خون شفق ز پنجه خورشید می‌چکد
از بس گلوی تشنه لبان را دهد فشار
 
درچاه سرنگون فکند ماه مصر را
یعقوب را سفید کند چشم انتظار
 
پور ابوتراب جگر گوشۀ رسول
طفلی که بود گیسوی پیغمبرش مهار
 
روزی که پا به دایرۀ کربلا نهاد
بشنو چه‌ها کشید ز چرخ ستم شعار
 
از زخم تیر بر بدن نازنین او
صد روزن از بهشت برین گشت آشکار
 
اول لبی که بوسه‌گه جبرئیل بود
بی‌آب شد ز سنگدلی‌های روزگار
 
رنگین ز خون شده‌ست ز بی‌رویی سپهر
رویی که می‌گذاشت برو مصطفی عذار  
 
طفلی که ناقـة الله او بود مصطفی
خصم سیاه‌دل شده بر سینه‌اش سوار
 
عیسی در آسمان چهارم گرفت گوش
پیچید بس که نوحه در این نیلگون حصار
 
نتوان سپهر را به سر انگشت برگرفت
چون نیزه بر گرفت سر آن بزرگوار
 
از بس که طائران هوا خون گریستند
از ماتم تو روی زمین گشت لاله‌زار
 
خضر و مسیح را به نفس زنده می‌کند
آنها که در رکاب تو کردند جان نثار
 
چون خاک کربلا نشود سجده‌گاه عرش
خون حسین ریخت بر آن خاک مشکبار
 
 
صائب تبریزی