بن مایههای داستان افسانه «گل بکاولی»
بنمایه یا موتیو (Motive /Motif) در ادبیّات، عبارت است از درونمایه، تصویرِ خیال، اندیشه، عمل، موضوع، وضعیّت و موقعیّت، صحنه، فضا و رنگ یا کلمه و عبارتی است که در اثر ادبیِ واحد یا آثار ادبی مختلف تکرار میشود.
«بنمایه، درونمایه، شخصیّت یا الگویّ معینی است که به صورِ گوناگون در ادبیّات و هنر تکرار میشود» (میرصادقی، جمال و میمنت، 1377: ذیل «بنمایه»). «بنمایه عبارت است از یک مفهوم، یک تصویر، یک رویداد، یا یک کهنالگو که در داستان مرتّباً تکرار میشود و به غنای زیباییشناختی اثر میافزاید. در داستان پریان، این بنمایه میتواند اشخاص و حیوانات مانند اسب، جادوگر یا شاهزاده باشند و یا رخدادهایی نظیر دزدیده شدن شاهزاده خانم توسّط جادوگر و نجات وی توسط قهرمان- شاهزاده که تقریباً در تمامی اینگونه داستانها تکرار میشود» (مقدادی، 1378، 281).
بن مایههای متنوع، فراوان و فشرده، تأثیر افسانههای هندی و ایرانی را بر این داستان نشان میدهد. برخی از بن مایههای داستان عبارتند از:
آزمایش: تاجالملوک باید برای بینایی شاه گل جادو بیاورد. این آزمایش باید بر عهدة قهرمان باشد؛ اما شاه از برادران خائن میخواهد و قهرمان (تاج الملوک) تصمیم میگیرد، این آزمایش را انجام دهد، شاید ازین رو که خود باعث نابینایی پدر شده و احساس گناه میکند و البته آنچه در تقدیر قهرمان است (دیدار با بکاولی) را نباید فراموش کرد.
اژدهاکشی: (669) تاجالملوک با مشقّت بسیار از دریای محیط نجات مییابد پس از کشتن اژدها و برداشتن مهره مار در حوضی شنا میکند. اژدها در اساطیر ملل نگاهبان گنج پنهان، نماد شرّ و گرایشهای شیطانی (شوالیه، ژان و آلن گربران، 1384، 133) است. اژدها چند سر دارد، و شعلهها آتشین میکشد. در کوهستان زندگی میکند و کار
اصلیاش حمله به زنان، بلعیدن مردم، باج خواهی و نگهبانی مرزهاست (محجوب، 1383: 937-942). تنها خطری که قهرمان را هنگام مبارزه با اژدها تهدید میکند، خطر خواب است. قهرمان طی چندین نبرد، سرانجام بر اژدها پیروز میشود. اژدهاکشی در اساطیر یونان و روم و ایران باستان نیز همین خویشکاریها را دارد که ادامة حیات این اساطیر را در قصههای عامیانه میتوان مشاهده کرد (افشاری، 1385: 43).
بخشی از قصههای عامیانه، قصههای عیّاری است و اگر جنبههای عیّاری نداشته باشد، رفتارها و بنمایههای عیّاری فراوان در آن دیده میشود. کار و کردار عیّاران بعدها تأثیر فراوانی بر قصههای فارسی نهاد (دربارة عیّاران رک: محجوب، 1381: 953-1014).
پریان: بکاولی پریزاد است. (ص 636) تاج الملوک عاشق پریزاد میشود و داستان با حوادث عجیب و خارق العاده ماهیت افسانههای پریان را پیدا میکند. پری در ادبیات مزدیسنا چهرهای اهریمنی است (رک: افشاری، 1385: 48). اما در قصههای عامیانه زیباروی است که قهرمان آرزوی ازدواج با او را دارد (رک: ارجانی، 1363: 2/ 571، الوساتن، 1376: 83). تنها در ملاقات ابراهیم خواص (تذکرة الاولیا، 604) با پری زشت رویی در راه قله گزارش داریم (رک: افشاری، 1385: 50).
تغییر شکل: مبدّل پوشی در این داستان (صص 620 ،643 ،671) در چند نوبت انجام میشود تا قهرمان بتواند براحتی کنشها را پیش ببرد. از جمله رفتارهای عیّاران که به طور مکرّر دراین قصه دیده میشود، ناشناس ماندن (صص620،614،694) است. یک راه ناشناس ماندن پوشیدن لباس مبدّل برای نفوذ در اردوی دشمن و جاسوسی یا ورود به ایوان و پرده معشوق است؛ چنان که رستم شبانگاه با لباسی مبدّل به اردوی تورانیان میرود تا سهراب، پهلوان نرسیده را از نزدیک ببینید یا گردآفرید از روشهای عیّاری سفر کردن به طور ناشناس بود. مثل سفر امیر ارسلان در فرنگ خود را «الیاس قهوهچی» معرّفی میکند (نقیبالممالک، امیرارسلان، 1378: 66).
در داستان بارها قهرمان به شکلهای مختلف چون زنی زیبارو یا جوانی سیاهپوست درمیآید. این بنمایه بیشک متأثر از تناسخ هندوان است.
زادهشدن در خاندان شاهی(611) تاج الملوک از خاندان شاهی است و بکاولی هم دختر شاه پریان است. عشّاق یا یکی از آنها اغلب نسبی شاهانه دارند یا چون وزیران، امیران و حُکّام محلّی منتسب به دربارند. در کمتر داستانی پیش میآید که عاشق یا معشوق از طبقات فرودین اجتماع باشند.
شکار: شاه روزی هنگام شکار تاج الملوک را میبیند و نابینا میشود (ص613).
طلسمشکنی/ افسون/ جادو (ص 668) جمیلهخاتون مادر بکاولی با دیدن تاج الملوک در حال عشقبازی با دخترش، تاجالملوک را به هوا پرت میکند و بکاولی را به دست پدرش فیروزشاه در طلسمی مقیّد میسازد.طلسمات نقوش مخصوص یا شی نقش یافته است که برای دفع چشم زخم یا آفت تهیه میشده است. یکی از وظایف قهرمان داستانهای عامیان طلسمشکنی است. این طلسمها را دیو، جادوگر بدنهاد یا شربر، در جایی دفن کرده که باعث مسخ، نحوست میگردد و قهرمان با کشتن دیو و موانع دشوار طلسم را باطل میکند. جادو و صحنههای جادوگری انواع گوناگون دارد؛ یکی از آنها فرو باراندن باران و برف در غیر موقع به نیروی افسون است که چندین بار در شاهنامه دیده میشود (ر.ک: 2/86، 4/137، 8/364، 5/392) در داراب نامة طرسوسی، فور هندی با افشاندن خون بازوی خود برهوا، تگرگ میباراند. (طرسوسی، 1374: 234)
گاه پریان عاشق قهرمان میشوند و برای وصال به جادو یا آزار قهرمان یا معشوق قهرمان متوسل میشوند؛ چنانکه در سامنامه سام که عاشق پریدخت است، به عشق عالم افروز پری تن نمیدهد و عالمافروز، پریدخت را به دریای چین میافکند (خواجوی کرمانی، سامنامه 1/223).
یافتن درمان نابینایی: نابینایی شاه و درمان آن با شی جادویی و در این داستان با گل جادو(613) از بنمایههای رایج در داستانهای عامیانه است. پادشاهی که سه فرزند را برای به دست آوردن داروی نابینایی میفرستد، تیپ 550 آرنه و تامپسون است (رک: مارزلف، 1371 : 12). آغاز داستان برگ مروارید (خدیش، 1378، 437) با این داستان منطبق است. یافتن درمان نابینایی در داستانهای عامیانه معمولاً به چند طریق است: روغن جادویی(انجوی، 1383: 3/87-100) برگ جادویی درخت (کوهی، 1348: 39-44) برگ درخت صندل (نظامی، هفت پیکر، 1334: 269-292) انبان (فریدل، شماره، 15 به نقل از مارزلف، 1371: 134) ماهی قرمز (انجوی، 1352: 78-90) میوههای درمان بخش درخت جادو (انجوی، 1383: 65-79) درمان نابینایی، اغلب با گیاهان است. در این داستان نیز درمان با گل جادو است که در دست بکاولی است. یابنده درمان نابینایی شاه، به چیز با ارزشتری نیز میرسد؛ وصال بکاولی شاید گل بهانة دیدار بکاولی است.
حسن ذوافقاری - ریخت شناسی افسانه عاشقانه «گل بکاولی»