بعضی مشتقات یک ریشهٔ فعلی
در فقرهٔ ۱۱۳ مهر یشت آمده است:
yat ... naviþyąn tiģrånhō aštayō
یعنی "هنگامی که ... نیزههای تیز پرتاب شود."
کلمهٔ آخر را تقریباً تردیدی نیست که باید به arštayō تصحیح کرد، جمع aršti/ršti به معنای خشت (نوعی نیزه). فعل عبارت را ژان کلنز، اوستادان مشهور، به niviþyąn تصحیح کرده، از مادهٔ viđya از ریشهٔ vid برابر با vidh/vyadh در هندی باستان، به معنای پرتاب کردن و انداختن و افگندن و فرو رفتن (اختلاف ذال و ث در مانند این کلمات در اوستا اختلاف گویشی است).
مشتقات این ریشه در زبانهای شرقی ایرانی مانند پشتو و شغنانی و یغنابی و جز آنها را چند نفر از محققان تذکر دادهاند، علیالخصوص هارولد بیلی (در Prolexis, p. 239) و گئورگ مورگنستیرنه. اما به مشتقات آن در زبانهای غربی کمتر توجه داشتهاند. تردید جانی چئونگ در فرهنگ اشتقاقی افعال ایرانی در مورد مشتقات این ریشه در بعضی لهجههای لری (ذیل مدخل) بیجاست. در چند گویش از گویشهای استان فارس، علیالخصوص در چند لهجهٔ لارستانی، و بعضی گویشهای خوزستان، مانند دزفولی و شوشتری، بازماندههای این ریشه کاربرد دارد، مثلاً به شکل بسّن و مادهٔ مضارع بی (مخصوصاً رجوع فرمایند به نوشتهٔ آقای دکتر فیروزبخش در شمارهٔ پاییز و زمستان سال ۱۳۹۵ مجلهٔ گزارش میراث، ص ۱۶۹؛ بسّن با اوبستن پهلوی ارتباطی ندارد. بعضی ظاهراً به چنین چیزی قائل شدهاند).
در اوستا نیز از این ریشه دو یا سه مشتق به دست است:
1. ašəmnō.vid
در فقرهٔ ۳۹ مهر یشت، که حاصل معنایش فرونرونده است (در مورد تیر)؛
2. parō.kəvid
در فقرهٔ ۱۰۲ مهر یشت، که باید آن را
paraka-vid
خواند، به معنای از دور پرتابشده و فرورونده؛
2.1. para.kavistəma
که صفت عالی کلمهٔ دوم است.
آنچه در فقرهٔ ۹۲ زامیاد یشت به شکل vaēđa آمده و نام سلاحی است احتمالاً باید به vađa تصحیح شود، همریشه با گرز فارسی. با این حال، آن vaēđa نیز نامحتمل نیست و اگر این اخیر پذیرفته شود، مشتق سومی از این ریشه در اوستا پیدا میشود (به شروح آلموت هینتسه و هلموت هومباخ بر زامیاد یشت و مراجع ایشان رجوع فرمایند؛ نیز به شرح آقای گرشویچ بر فقرات ۳۹ و ۱۰۲ مهر یشت و به مقالهٔ آقای د وان در صفحهٔ ۱۲۹ از شمارهٔ ٔ سال ۲۰۰۰ از مجلهٔ Die Sprache).
حال غرض از این یادداشت توجه دادن دانشجویان به چیزی است که در مطالعات گویشی لازم است. یک راه طبقهبندی گویشها یافتن مشترکات لغوی آنها با یکدیگر، از یک طرف، و اختلافات آنها با گویشهای دیگر، از طرف دیگر، است. اگر فیالمثل افعال دارای معنای "انداختن" و "افگندن" در زبانها و گویشهای ایرانی جستوجو شود، بعضی از این اشتراکات و اختلافات و خویشاوندیها و دوریها به دست خواهد آمد، مثلاً همین استعمال بقایای ریشهٔ vid در چند زبان شرقی و در گویشهای لری و فارسی و عدم استعمال آن در بسیاری گویشهای دیگر.
اگر کسی میخواهد چنین کاری کند، دو مقالهٔ پاول تدسکو و گئورگ مورگنستیرنه دربارهٔ فعل نشستن در زبانهای ایرانی (در مجلهٔ انجمن زبانشناسی پاریس، سال ۱۹۲۶) نمونه و الگویی است بسیار عالی برای او (اگر کسی این دو مقاله، علیالخصوص مقالهٔ مورگنستیرنه، را به فارسی ترجمه نیز بکند، خدمتی به محققان فارسیزبان کرده است).
سید احمدرضا قائممقامی