- ب ب +

چند نام ایرانی در عبارتی از کتاب سیاست ارسطو

 در کتاب سیاست ارسطو (ص ۲۴۳ تا ۲۴۵ از ترجمهٔ مرحوم عنایت)، در ضمن بحث از شورشها بر ضد حکومتها، در ذیل اقسامی از این شورشها گاه مثالهایی نیز از حکومت هخامنشی آمده. این روایتها را، که گاه افسانه‌آمیزند، ارسطو حتماً از پیشینیان خود مانند کتسیاس گرفته است.
 
یکی از عوامل را ارسطو ترس برمی‌شمرد و می‌گوید خشیارشا در حال مستی اردوان را از دار زدن داریوش (داریوش دوم) نهی کرد، ولی اردوان به گمان آنکه خشیارشا چون این سخن را در حالت مستی گفته بعداً از سخن خود برخواهد گشت، داریوش را به دار زد، اما بعد از بیم آنکه به قتل داریوش متهم شود، شاه را کشت.
علت دیگر را خواری و زبونی شاهان برمی‌شمرد. مثلاً کورش آستواگس را به این سبب کشت که زندگی پرتجملِ او را خوار می‌داشت و نیرو و سپاهش را فرسوده و ناتوان می‌دید.
گاه علت را در زبونی شاهان و قدرت‌طلبی توطئه‌گران می‌بیند. مثلاً توطئهٔ مهرداد بر ضد اریوبرزن از این گونه بود. نیز می‌گوید که این قسم دسایس همیشه کار گستاخانی است که به فرمان شهریار به مناصب عالی نظامی رسیده‌اند: دلیری چون با نیرو درآمیزد مایهٔ گستاخی می‌شود، خوی سرکشی را در آدمی تیز می‌کند و پیروزی را به دیده‌اش آسان می‌نمایاند.
 
در بحث از اَشکال یونانی و فارسی باستان این نامها کافی نیست که مثلاً گفته شود نام داریوش در فارسی باستان 
Dārayavauš
است و در یونانی
Dareios;
مسائل ظریفتری در کار است که باید مورد توجه باشد. مجملی از این مسائل را در این چند نام تذکر می‌دهیم.
۱. خشیارشا. این نام، علاوه بر Xšaya-aršā، صورت دیگری نیز داشته:
Xšaya-ršā
از مادهٔ Xšaya-ršan. معنای آن "شاه مردان" یا "شاه دلیران و پهلوانان" است. از این شکل اخیر احتمالاً یک صورت Xšayaršā به وجود آمده و از آن در همان فارسی باستان یک صورت Xšairšā یا Xšēršā. آنچه در متون ارمانی به املای hšyrš ضبط است ظاهراً نمودار همین صورتهای اخیر است. حال می‌گوییم که Xerxes را نیز باید به همین صورتهای ساده‌تر و جدیدتر بازگرداند، اما x دوم آن حاصل همگونی با صامت اول است؛ یعنی Xerxes از یک صورت کهنتر Xerses بیرون آمده است. 
۲. اردوان. این نام در کتاب ارسطو به شکل Artapanēs ضبط است. کتسیاس آن را به شکل Artapanos ضبط کرده است. هر دو شکل را باید به Rta-pāna در فارسی باستان برگرداند، ظاهراً یعنی "حافظ رته". اما در اسناد یونانی یک Artabanos هم هست که اصل آن Rta-bānu است، یعنی "آن که روشنایی او از رته" است. پس دو نام در پس نام امروزین اردوان است.
۳. داریوش. معنای نام Dārayavauš یا "نگهدارندهٔ دارایی و گنج" است یا "حافظ نیکی". نام داریوش به واسطهٔ حذف به قرینه یک صورت کوتاهترِ Dārayauš هم داشته که آن را فی‌المثل در اشکال ارمانیِ drwš و drywš می‌توان دید. شکل Dareios یونانی نیز از همین ‌جا بیرون آمده. در یونانی این نام یک شکل Dareiaios هم داشته که از صورت "کامل" بیرون آمده است. 
۴. کورش. در متون یونانی این نام دو صورت دارد:
Kyros, Koros.
از این دو ظاهراً دومین اصل است و نخستین حاصل اشتقاق عامیانه و قیاس با kyrios یونانی به معنای "سروَر". به همین سبب، محققان جدیدتر از چند دهه قبل ترجیح داده‌اند که این نام را به شکل Kuru-š آوانویسی کنند نه Kūruš. این Kuru را از همان چند دهه قبل با نام Kuru در مهابهارت سنجیده‌اند، شاید به معنای "آنکه (دشمن را) خوار یا کوچک می‌کند".
۵. آستواگس. آخرین شاه ماد در اسناد یونانی دو شکل دارد:
Astyagēs, Astyigas.
اصل ایرانی این نام به شکلی که در اسناد بابلی هست، یعنی Ištumegu، نزدیکتر است. شکل یونانی ظاهراً حاصل اشتقاق عامیانه است، یعنی یونانیان جزء اول آن را در ذهن خود با asty به معنای "شهر" و جزء دوم را با کلماتی مانند a-agēs به معنای "ناگسستنی، ناشکستنی" سنجیده‌اند و بنابراین، از نام آستواگس احتمالاً معنای "شکنندهٔ شهر" را دریافته‌اند. شکل ایرانی اصلی نام بایست Ršti-vaiga باشد، یعنی "خشت (= نیزه)انداز" و قابل مقایسه با نام Vižyaršti یا Vaēžyaršti به همان معنی در اوستا.
۶. مهرداد. نام او در کتاب ارسطو Mithridatēs است. در اسناد دیگر صورت Mithradatēs هم آمده که به اصل ایرانی، یعنی Mithra-dāta، به معنای "بخشیدهٔ مهر"، نزدیکتر است. مصوت i در شکلی که ارسطو آورده احتمالاً نمودار تبدیل مصوت بی‌تکیهٔ a به مصوت ربودهٔ ə است در همان فارسی باستان (این تبدیل یا حذف مصوت کوتاه بی‌تکیه در ادوار بعد مطّرد است).
۷. اریوبرزن. در کتاب ارسطو شکل این نام Ariobarzanēs است. اصل ایرانی آن چنین است:
Arya-brzana
یعنی "آن که مایهٔ بلندی یا اعتلای ایرانیان است". این نام را در اسناد اشکانی نسا نیز به شکل arybarzan یافته‌اند.
در این یادداشت اتکای ما به نوشته‌های آقای رودیگر اشمیت بود. نویسندگان حاطب‌اللیل ما نیز اقتباساتی البته کرده‌اند و چیزهایی نوشته‌اند.
 
سید احمدرضا قائم‌مقامی