وِرتر جوان: مانیفست احساسگرایی علیه سنتگرایی
مردِ سالخورده گفت: این جوانان موبلند خویشتنداری خود را از دست دادهاند. موج احساسات و هیجانات، آنها را با خود بُرده. با این سرعت در اتوبانها؟ چقدر ترسناک!
وِرتر جوان گفت: هر آنچه به شور و شوقام نیاورد، هیچ است. فقط از چیزی مینویسم که احساسم را برانگیزد، هیجانم را شعلهور کند. در هنرِ شمایان(کلاسیسیسم) اما هیچ نشانی از آن نیست که روزی زندگی کرده باشید، دقیقهای به هیجان آمده باشید. مغاکی ژرف بین هنر شما و زندگی شما فاصله انداخته است. ما، امّا، زندگیامان بزرگترین هنر ماست.
روسو گفت: مربیانِ سالخورده را از «امیل» دور کنید. امیل نیاز به «تجربه» ندارد. امیل را از «اشتیاق» سرشار کنید. بگذارید یک مربیِ جوان امیل را از زندگی سرشار کند. سالخوردگان بویِ خستگی و سکون و مرگ میدهند. آنها هیچوقت صدای تپشِ قلب خود را نشنیدهاند. امیل از سالخوردگان بیزار است.
رمانتیکها آن موازنه سنتی را وارونه کردند: جوانی ارزش است نه پیری. تاکید بر "جوان بودنِ ورتر" که در عنوان و جلد کتاب آمده، بیانگر همین باژگونی است. رمانتیکها اتصال "جوانی" و "خامی" را از هم گسستند.
(به درازنای هزاره، پیری رمز خردمندی و حکمت دانسته میشد)
آیا "احساسات" نشان ضعف است؟ گوش کنید وِرترِ جوان سخن میگوید: «آن که در زیر یوغ تحملناپذیری مینالد،آیا وقتی که بالاخره به جوش آمد و زنجیرهای بندگیاش را پاره کرد، انصاف است اسم این حرکت او را ضعف بگذاریم؟ و آدمی که از وحشت آتش، آتشی که خانۀ او را طعمۀ زبانههایش کرده، همۀ نیرویاش را به کار میبندد و به آسانی بارهایی را جابهجا میکند که بسا در شرایط خونسردانه نمیتوانست از جا تکانشان بدهد، یا کسی که در خشم از توهینی که دیده، با شش نفر درمیافتد، و دماغشان را به خاک میمالد، آیا رواست که این آدمها را ضعیف بخوانیم؟ تازه اگر سختکوشی قدرت به حساب میآید، پس عزیز من، چرا تلاشِ مایهگرفته از احساسات را برخلاف آن بنامیم» (رنج¬های ورتر جوان: 68).