کشف جهان طبیعی همچون آنچه همواره فرادستی است - بخش سوم
هیدگر یک پرسش مهم دیگری را دربارهی موجود جاویدان میپرسد. او میپرسد جاویدان (ἀεί) بودن یعنی چی؟ ارسطو از آن چه میفهمد؟ ارسطو در کتاب ششم طبیعیات میگوید: «موجودات جاویدان، از آن حیث که جاوید هستند، در زمان نیستند.» موجود جاویدان آن است که در زمان نیست، بلکه ورای آن است به طوری که «از زمان متأثر نمیشود (οὐ πάσχει)» و بنابراین تغییرناپذیر است.
با این حساب در زمان بودن به چه معنا است؟ مقصود ارسطو آن است که موجود زمانی «بودنش بر حسب زمان اندازهگیری شود.» یعنی ارسطو میگوید بودن موجود زمانی را میتوان برحسب آنات متوالی اندازهگیری کرد و زمان بودنش را بیان نمود. اما دربارهی موجود جاویدان چه میتوان گفت؟
ارسطو در کتاب نهم متافیزیک فصل هشتم میگوید: «چیزهای جاویدان بر حسب جوهر (τῇ οὐσίᾳ) مقدم بر چیزهای تباهیپذیر هستند.» گفته شد هیدگر بنابر تفسیر خاص خودش جوهر را به همواره از پیش حاضر و فرداستی ترجمه میکند و مقصود چیزی است که هموراه حاضر و در دسترس است. به همین جهت هیدگر این عبارت را اینچنین ترجمه میکند: «موجود جاویدان عطف نظر به حضورش [Anwesenheit] مقدم بر امر گذرا است.» آنچه همواره حاضر است تقدم دارد بر آنچه که پدید آمده است، زیرا آنچه پدیده آمده پیش از پدید آمدنش حاضر نبوده است، پس حضور امر جاویدان بر حضور امر گذرا تقدم دارد. حضور موجود جاویدان همیشگی است به طوری که در یک آن ابدی به سر میبرد. آنچه همواره در یک آن به سر میبرد، به جهت آن که این آن حدی ندارد، بودنش هم بر حسب زمان قابل اندازهگیری نیست زیرا باید آنِ این موجود محدود باشد تا بتوان به توالی آنات توجه کرد. پس به همین معنا موجود جاویدان در زمان نیست. اما «چیزی که در زمان نیست،اگر ارسطویی بنگیرم، زمانمند است، یعنی بر حسب زمان تعیین و تحدید میشود - همچنانکه ἀΐδιον [امر جاویدان] که در زمان نیست، بوسیلهی ἄπειρον [بیحد و مرزیِ] اکنون تعیین و تحدید میشود.»
در اینجا یک چیزی مشخص میشود: برای هیدگر بیش و پیش از آنکه مسئله بر سر زمانمندی و تاریخمندی دازین باشد یا مسئله بر سر این باشد که آیا موجود جاویدان هست یا خیر، مسئله بر سر این است که چرا همواره در تعیین معنای وجود به نحوی پای زمان به میان میآید؟
احسان محمدی