- ب ب +

امکان یا امتناعِ تاکیدِ مجاز

 باید گفت که کاربرد تأکید به همراه مجاز ایراد منطقی دارد؛ زیرا مجاز پیوسته قرینه‌ای به همراه دارد که نشان ‌دهندة ارادة معنی مجازی از سوی متکلم است و تأکید هم قرینة حقیقت است، پس جمع بین قرینة حقیقت و قرینة مجاز، به جمع میان دو پدیدة متضاد می‌انجامد. افزون بر این، استفاده از تأکید در کنار مجاز به نوعی نفی غرض از کاربرد آن نیز به شمار می‌آید.
 
   البته به نظر می‌رسد که باید حکم تأکید لفظی را از حکم تأکید معنوی جدا کنیم؛ زیرا تأکید لفظی- چنانکه پیشتر گفتیم– چیزی جز تکرار واژه نیست و تغییری در مدلول آن نمی‌دهد؛ بر خلاف تأکید معنوی که غرض اصلی از به کارگیری آن دفع توهم مجاز است. با وجود این، برخی از متکلمان و اصولیان تأکید مجاز به شیوة‌ تأکید لفظی را نیز ممنوع دانسته‌اند؛ برای نمونه، ابن قتیبه (213 - 276) بر آن است که اگر فعلی در معنی مجازی استفاده شد، نمی‌توان آن را با مفعول مطلق یا تکرار لفظی تأکید کرد و چنانچه فعلی با مفعول مطلق به کار رفت، باید آن را بر معنی حقیقی‌اش حمل نمود (ابن قتیبه، 1428: 74).
 
   طرفداران این نظریه- بدون تفکیک میان دو گونة‌ لفظی و معنوی- می‌پندارند که غرض از تأکید همانا دفع توهم مجاز، تقریر معنی حقیقی و رفع شک و تردید از معنی کلام است و چنانچه کلمه‌ای را در معنی مجازی‌اش تأکید کردیم، خود سبب برداشت نادرست مخاطب از کلام شده‌ایم. این کار برای گویندة عاقل و به‌ویژه خداوند متعال قبیح است و مخالف حکمت شمرده می‌شود؛ از این رو، باید کاربرد تأکید را قرینه‌ای بر ارادة معنی حقیقی از فعل دانست.
 
   شاید کهن‌ترین اظهار نظر در این باره از ابوالعباس احمد‌‌بن یحیی ملقب به ثعلب (200-291) باشد. از وی نقل شده که در تفسیر آیة: ]وَکَلَّمَ‌اللّهُ مُوسَی تَکْلِیمًا[ (نساء، 4: 164)؛ و خدا با موسی سخن گفت سخن گفتنی (پاینده)، چنین گفته است:
 
   اگر جملة «کلّم‌الله موسی» بدون مفعول مطلق آمده بود، احتمال [دو تفسیر را داشت]: آنچه ما گفتیم [که خداوند حقیقتاً به سخن آمده است] و آنچه معتزله گفتند [که خداوند تنها خلق صوت کرده نه اینکه حقیقتاً سخن گفته باشد]1 ، اما پس از آنکه کلمة «تکلیماً» نیز آمد، شکی که به جمله راه یافته بود، خارج شد و احتمال دو برداشت از بین رفت [و تنها یک برداشت باقی ماند، که همان نظر ما باشد]. و عرب می‌گوید: هنگامی که کلام تأکید می‌شود، جایز نیست که کاربرد آن لغو باشد، [زیرا] تأکید توسط مصدر [ = مفعول مطلق] برای از بین بردن شک در کلام وارد می‌شود (ازهری، 2001م: مادة «ک‌ل‌م‌»).
 
   نحویانی چون ابوحیان اندلسی نیز هوادار این دیدگاه هستند (ابوحیان، 1422:3‌‌/414). با توجه به این دیدگاه، باید کاربرد تأکید مجاز به شیوة تأکید معنوی را نیز به طریق اولی ممنوع بدانیم؛ زیرا وقتی از به‌کارگیری تأکید لفظی که تنها تکرار لفظ موکَد بدون تغییر در مدلول آن است، منع می‌شویم، می‌بایست استفاده از تأکید معنوی را هم به طور حتم نادرست بشماریم.
 
   در برابر این گروه، ابن جنی قرار دارد. او تأکید مجاز را جایز دانسته و برای آن نمونه‌هایی نیز ذکر می‌کند. وی همة مفعول مطلق‌های تأکیدی را مصداقی از تأکید مجاز می‌داند؛ زیرا – چنان که گذشت- از دید او همة فعل‌ها مجاز هستند، و وقتی همة فعل‌ها مجاز باشند، خود به خود مصدر‌هایی که به عنوان مفعول مطلق آنها به کار می‌روند نیز مجاز هستند (ابن جنی، 1372: 2‌‌/456).
 
   بنابراین، اگر فعلی معنی مجازی داشت، مفعول مطلق آن نیز بر پایة همان معنی مجازی ساخته می‌شود؛ زیرا تأکید فعل با مفعول مطلق از جنس تأکید لفظی است و این نوع از تأکید نمی‌تواند ماهیت معنایی فعل را تغییر ‌دهد؛ یعنی چنانچه فعل در معنی حقیقی به کار رفته بود، مفعول مطلق معنی حقیقی آن را تأکید می‌کند، و اگر فعل در معنی مجازی به کار رفته بود، مفعول مطلق معنی مجازی آن را تأکید می‌کند. محمد‌‌بن عاشور (1296 - 1393) در تفسیر خود، التحریر والتنویر، چنین گفته است:
 
و تأکید با مفعول مطلق به تأکید نسبت [میان فعل و فاعل] و تحقیق آن باز می‌گردد، مانند «قد» و «إنّ» و از آن رفع احتمال مجاز قصد نمی‌شود. از این رو، عرب با مفعول مطلق، فعل‌هایی را تأکید می‌کند که جز کاربرد مجازی، کاربرد دیگری ندارند (ابن عاشور، 1997م: 6‌‌/38).
 
   به هر روی، آنچه درست‌تر به نظر می‌رسد این است که چون تأکید مفعول مطلق از جنس تأکید لفظی است و فقط برای تأکید مادة فعل- نه نسبت میان آن و فاعل- به کار می‌رود، دیگر نمی‌توان غرض از کاربرد آن را دفع احتمال مجاز دانست؛ بنابراین، مانعی هم برای همراه ساختن آن با مجاز وجود ندارد و بر خلاف آنچه ابن قتیبه و دیگران گفته‌اند، کاربرد آن دیگر قرینه‌ای بر حقیقت بودن فعل به شمار نمی‌آید. زرکشی (745 - 794) در البحر‌المحیط به خوبی این نکته را متذکر شده است:
 
... تأکید به وسیلة مفعول مطلق تنها [احتمال] مجاز از خود فعل را بر طرف می‌‌کند، نه [احتمال مجاز] از فاعل را. پس هنگامی که می‌گویی: «قام زیدٌ قیاماً: زید ایستاد ایستادنی»، اصل این جمله چنین بوده: «قام زیدٌ، قام زیدٌ: زید ایستاد، زید ایستاد». اکنون اگر بخواهی فاعل را تأکید کنی، کلمة «نفس» را در کلام خود می‌آوری [و چنین می‌گویی: «قام زیدٌ نفسُه: زید خودش ایستاد»] (زرکشی، 1421: 1‌‌/487).
 
   با توجه به این نکته، دیگر نمی‌‌توان با استناد به ممنوعیت به‌کارگیری تأکید لفظی مجاز، تأکید معنوی آن را نیز ممنوع بدانیم. البته این سخن به معنی تجویز چنین تأکیدی هم نیست؛ زیرا اشکال منطقی استفاده از تأکید معنوی در کنار مجاز همچنان باقی است و آنچه از بین رفت تنها روش دستوریان در منع آن بود.
 
   اکنون باید دید آیا از میان زبان‌شناسان مسلمان کسی تأکید معنوی مجاز را جایز دانسته است یا خیر. با جست‌وجو در کتاب‌های نحوی، اصولی، کلامی، تفسیری و... به یک نام برمی‌خوریم: ابوالفتح عثمان‌‌بن جنی. وی افزون بر جایز دانستن تأکید لفظی مجاز در قالب مفعول مطلق، تأکید معنوی مجاز را نیز جایز دانسته است2. او سبب چنین پدیده‌ای را پیوستگی فراوان مجاز با حقیقت می‌داند. این ارتباط تنگاتنگ تا جایی ادامه دارد که مرز میان حقیقت و مجاز از بین رفته، و ابزاری مانند تأکید که مختص به حقیقت است برای مجاز نیز به کار می‌رود: 
 
   اینکه عرب همان گونه که حقیقت را تأکید می‌کند، مجاز را نیز تأکید می‌کند، تو را بر پیوستن مجاز به حقیقت نزد ایشان، و رفتن مجاز به همان راه حقیقت آگاه می‌سازد، و آن مانند سخن فرزدق است:
 
عشیَّةَ سالَ المِربَدانِ کلاهُما
 
 
 
سَحابَةَ مَوتٍ بالسیوفِ‌الصوارمِ3
 
«در شبی که دو بازار مربد، هردوشان، ابر مرگ را با شمشیرهای بران به حرکت درانداختند». شاعر تنها یک «مربد» را اراده کرده و آن را به خاطر اتصال بازار کناریش بدان، مجازاً تثنیه بسته است. سپس با وجود مجاز بودن «مربدان»، آن را تأکید کرده است. و جایز است که شاعر هر یک از دو طرف بازار را «مربد» نامیده باشد [و بدین سبب آن را تثنیه کرده است] (ابن جنی، 1372: 2‌‌/453).
 
   تثنیه مجازی کلمات مفرد- به‌ویژه تثنیه اسم‌های مکان- در زبان عربی کاری شناخته شده و رایج است و با جست‌وجو در کتاب‌های ادبی می‌توان نمونه‌هایی از آن نیز به دست آورد (ر.ک: زرکشی، 1376: 3/6). در بیتی که مورد استشهاد ابن جنی است، با اینکه مقصود شاعر از «مربدان» ساخت مفرد آن یعنی «مربد» بوده، بر خلاف عرف زبان عربی، مثنی بودن آن را با کلمة «کلا» تأکید کرده است. تأکید که در سنت زبان‌شناسی عربی برای دفع احتمال مجاز و تقویت معنی حقیقی استفاده می‌شد، راه دیگری پیموده و برای ایجاد توهم معنی حقیقی به کار رفته است. باید گفت تأکید، این بار کارکرد دیگری یافته است: ایهام حقیقت. با این وضعیت، آیا می‌توان استفاده از عنصر تأکید را در کنار مجاز درست دانست؟
 
   به اعتقاد ما دیدگاه ابن جنی در باب تأکید مجاز، دیدگاه درستی است و می‌توان مجاز را با تأکید معنوی نیز تأکید کرد. برای جایز دانستن چنین پدیده‌ای باید به دو اشکال اساسی که پیشتر هم بدان اشاره کردیم، پاسخ گوییم: 1- اشکال منطقی: کاربرد تأکید معنوی به همراه مجاز به تناقض منتهی می‌شود؛ زیرا غرض از تأکید، دفع احتمال تجوز است و همراه ساختن آن با مجاز، نفی غرض است. 2- اشکال نقلی: چنین چیزی از عرب شنیده نشده است.
 
   پاسخ به اشکال دوم آسان است: تأکید مجاز نمونه‌هایی در زبان عربی دارد4. این نمونه‌ها هرچند زیاد نیستند، نمی‌توان آنها را در نظر نگرفت و زبان‌شناسان مخالف با پدیدة تأکید مجاز هم این نمونه‌ها را نادرست نشمرده‌اند.
 
   اما در پاسخ به اشکال نخست باید بگوییم: چنین تناقض‌هایی در زبان عربی دیده می‌شود و وجود این گونه منطق‌گریزی‌ها در این زبان چیز شگفتی نیست. پدیده‌های زبانی منطق خود را دارند و کمتر در قالب منطق ارسطویی جای می‌گیرند. برای فهمیدن منطق «تأکید مجاز» کافی است نگاهی به «استعارة مرشحه» بیندازیم.
 
   در یک استعاره دو رکن اصلی وجود دارد: 1- مستعار، 2- قرینه. مثلاً در جملة «شیری دیدم که سلاح پوشیده بود»، واژة «شیر» مستعار و عبارت «سلاح پوشیدن» قرینة استعاره است. این قرینه می‌فهماند که مقصود از «شیر» حیوان درنده نیست که مردی شجاع است. وظیفة قرینه این است که ذهن مخاطب را از معنی حقیقی مستعار دور کرده و آن را به معنی استعاری که مقصود گوینده است، نزدیک کند؛ بنا بر این، منطقی نیست پس از آوردن قرینه، لفظی بیاوریم که این برداشت درست را برهم بزند.
 
   اما می‌بینیم که گاه پس از ترکیب «مستعار + قرینه» عبارت‌هایی به کار می‌رود که برخلاف قرینه، ذهن مخاطب را دوباره به معنی حقیقی مستعار نزدیک می‌سازد، یعنی پس از اینکه قرینه به مخاطب فهماند که مقصود از «شیر» یک حیوان درنده نیست، لفظی می‌آید که به او می‌گوید مقصود از «شیر» همان حیوان درنده است؛ مثلاً گفته می‌شود: «شیری دیدم که سلاح پوشیده، یالش در هم فرورفته، و چنگال‌هایش کوتاه نشده بود».
 
   این کار منطقی به نظر نمی‌رسد؛ چراکه باعث سردرگمی مخاطب در فهم مقصود متکلم می‌شود، ولی بلاغیان نه‌تنها چنین چیزی را نادرست نمی‌شمارند که آن را یکی از زیباترین و شیواترین انواع استعاره معرفی می‌کنند نام «استعارة مرشحه» بر آن می‌نهند. این گونه استعاره به سبب دربرداشتن عنصر مبالغه و دلالت بر تناسی تشبیه، برتر از دیگر انواع استعاره دانسته شده است (ر.ک: خطیب قزوینی، 1998م: 282).
 
   در یک استعارة مرشحه سه رکن مهم قابل‌شناسایی است: 1- مستعار، 2- قرینه، 3- ترشیح. اکنون اگر مثالی را که ابن جنی بدان استشهاد کرده است، تحلیل کنیم، همین سه بخش را در آن می‌یابیم: 1- واژة مجاز: «المربدان»، 2- قرینة مجاز: آگاهی مخاطب به اینکه تنها یک بازار به نام «مربد» در بصره وجود داشته است، 3- ترشیح مجاز: کلمة «کِلا» که در اصل برای لفظ مثنای حقیقی به کار می‌رود.
 
   بنابراین، می‌توانیم تأکید معنوی را «ترشیح» به حساب آوریم و با این توضیح تأکید مجاز را نیز جایز بدانیم. در پایان این بخش، چنین به دست می‌آید که دیدگاه ابن جنی در زمینه «تأکید مجاز» با سنت بلاغت عربی سازگاری دارد و می‌توان آن را در دستگاه زبان عربی، به عنوان پدیده‌ای قابل‌توجیه، پذیرفت.