- ب ب +

تعلیق، بستر و عناصر آن

ازجمله کلیدی‌ترین عناصر داستانی به‌‌ویژه داستان مدرن، عنصر تعلیق است. تعلیق کیفیتی است در داستان که از پنهان‌شدن موقعیتی یا حالتی برای خواننده حکایت می‌کند و مخاطب داستان را در پشت دیواری از انتظار و هول‌وولا نگاه می‌دارد. به بیان دیگر تعلیق گردی است از گره‌خوردن و پیچیده‌شدن حالات و حوادث کِشنده که در عبارات قصه یا داستان ریخته می‌شود و خواننده را به پرسش و پی‌گیری ادامه داستان وا می‌دارد؛ پرسش از حوادثی که قرار است اتفاق بیفتد یا دغدغة روحی که خواننده را به پیگیری می‌خواند. این عنصر در کنار عناصری چون شخصیت، حادثه، موقعیت و ساختار از مقوله‌های حذف‌ناشدنی داستان مدرن و یکی از کلیدی‌ترین ابزار یا تکنیک‌هایی است که داستان نو را از روایات و حکایات و قصه‌های کهن متمایز می‌سازد. از نظر روایتگران و نویسندگان مقوله‌های داستانی و روایی سخت‌ترین بخش داستان‌نویسی ایجاد گره انتظار و هول‌وولای حوادث داستانی و حالات شخصیت است که تعلیق را رقم می‌زند. برخی از صاحب‌نظران تعلیق را به دو نوع ذاتی و مصنوعی تقسیم کرده‌اند که منظورشان از تعلیق ذاتی کششی و رازوارگی‌ِ درون بافت داستان است و آمیخته با ذهنیت و زبان و تعلیق مصنوعی تعلیقی است که با طرح عباراتی اضافی یا حوادثی حاشیه‌ای به ذهن خواننده تحمیل می‌شود. برخی دیگر تعلیق را به دو بخش تعلیق فرمی و تعلیق مسئله تقسیم کرده‌اند که منظورشان از تعلیق فرمی پیچیدگی و رازوارگی ناشی از جای‌گیری حوادث، شخصیت‌ها و موقعیت‌هایی است که در روایت حضور دارند و تعلیق مسئله ایجاد تفکری است سؤال‌انگیز که در عمق بافت داستان و عناصر زبانی آن جای می‌گیرد و می‌تواند به فرم، محتوا و یا چینش عناصر داستان بازگردد (نک. شوپ و لاودنمن، 1395: 105). لاچ، منتقد نامدار داستان، گفته است: «رمان روایت است و روایت با طرح پرسش‌هایی در ذهن مخاطب و به تعویق انداختن جواب این پرسش‌ها به کشش و علاقة مخاطب تداوم می‌بخشد. پرسش‌ها هم عموما دو نوع هستند یا به رابطة علت و معلولی برمی‌گردند یا به سیر زمان» (لاچ، 1394: 43).
 
چندوچون این پرسش‌ها و توالی منطقی و خطی حوادث یا چگونگی بیرون‌رفت داستان از سیری منحنی و پیچیده که به‌ویژه در داستان‌های نو و پسامدرن با چرخش‌هایی سیر داستان را دنبال می‌کند و ذهن را به این‌سو و آن‌سو می‌کشد.
 
 
 
بستر شکل‌گیری تعلیق
 
تعلیق در متن گاهی به‌صورت ذاتی و گاه به‌شکل مصنوعی ایجاد می‌شود. تعلیق ذاتی ابهامی است که از بطن خود اثر برمی‌خیزد و اغلب پایه و اساس زبانی دارد؛ در حالی که تعلیق مصنوعی مربوط به شگرد‌هایی است که نویسنده به کار می‌گیرد تا ذهن خواننده یا مخاطب به او اطمینان کند و دل به او سپارد و در عین حال بپذیرد که نوعی خلأ جدی در جریان حوادث و عناصر داستان پیش آمده است که باید روایت را دنبال کرد تا به نتیجه برسد. ازآنجاکه وظیفة زبان اطلاع‌رسانی و خبردهی است و وظیفة این امر نیز به عهدة جملات است، گاه جابه‌جایی و تغییر در جمله یا حتی نوع افعال و چیدمان جمله باعث نوعی ابهام و پیچیدگی می‌شود که خواننده را تا مرز بازشدن پیچیدگی به‌دنبال خود‌ می‌کشد و دایماً این  پرسش مطرح می‌شود که: خوب! حالا چه می‌شود؟ یا بعد چه اتفاق دیگری پیش می‌آید؟ کاربرد ذاتی زبان در کنار خبررسانی روشنگری یعنی آرام‌کردن و از انتظار بیرون‌آوردن ذهن را نیز به همراه دارد. هرگاه این روشنگری به‌صورت کامل ایجاد نشود  و خللی در آن صورت پذیرد، تعلیق یا ابهام ایجاد شده است.
 
گروهی از منتقدان بر این باورند که عالی‌ترین نوع ابهام، زبانی و ابهام هنری است که نویسنده می‌کوشد تا به‌واسطة آن تناقض‌ها و تقابل‌های واقعیت را برجسته سازد و در زمرة نقاط قوّت متن محسوب می‌شود (رک. کریمی، 1397: 71). این نوع ابهام به روش‌های گوناگونی ایجاد می‌شود که باعث اختلاف معنایی و برداشت‌های متفاوت از سخن می‌شود. ازجملة این روش‌ها استفاده از سمبل، استعاره‌های دیریاب، کنایه و ... است که موجب پیچیدگی متن می‌شود. زمانی که کلام یا عبارت دو معنا یا بیشتر داشته باشد، متن باز هم نوعی ابهام و پیچش پیدا می‌کند و سبب نوعی ابهام و کشش در خواننده می‌شود و برگ برنده تا آخر ماجرا دست نویسنده  باقی می‌ماند و نوعی پیچیدگی مطلوب ادبی به دور از هر نوع ابتذالی ایجاد می‌شود.
 
تعلیق مصنوعی دیگر مربوط به ذات زبان نیست و از طریق شگرد‌هایی شکل می‌گیرد که نویسنده برای ایجاد ابهام به کار می‌گیرد. در این روش بیشتر فرم در ساختار متن دستکاری می‌شود و به‌منظور ابهام تغییراتی در آن رخ می‌دهد. در این شیوه، نویسنده با هدف این که خواننده را به‌دنبال خود بکشد، به‌عمد بخشی از اطلاعات را آشکار نمی‌کند یا با طرح اجمالی آنها تعلیق را ایجاد می‌کند. اغلب شگرد‌هایی را که به کار می‌بندد، در عناصر اصلی داستان جای دارد. باید قبول کنیم که رمان نیمة دوم قرن بیستم به بعد می‌کوشد به جای ایجاد تقابل در عملکرد‌ها و رفتار‌های عینی یعنی طرح حجمی حوادث، ذهنیت‌ها و روحیه‌ها را در برابر یکدیگر قرار ‌دهد و حوادث ذهنی و روحی و فکری را به‌منزلة واقعیت‌های جدی و گاه دست و پاگیر در داستان وارد سازد. لاچ در هنر داستان‌نویسی، شیوه‌های ایجاد تعلیق داستانی را به دو صورت می‌داند؛ اول این که رازی مطرح شود که خواننده مشتاق درک و دریافت آن است که این نوع بیشتر در داستان های پلیسی و جنایی کاربرد دارد و بیشتر مربوط به آنهاست. دوم قراردادن شخصیت یا شخصیت‌ها در وضعیتی که خواننده نسبت به سرنوشت آنها کشش پیدا کند و گاه خود را به‌جای آنها بپندارد،  اغلب شاهکارهای جهانی از این دست هستند (لاچ، 1394: 43).
 
این‌گونه از تعلیق (تعلیق مصنوعی) در روساخت داستان یا بهتر بگوییم در فرم داستان است و با جابه‌جایی شکل روایت و تغییر عناصر ساخته‌ می‌شود. نویسنده با اندک تغییر و دستکاری در نوع روایت در حیطة عناصر داستان، ابهامی را که در یک بخش ایجاد کرده است، در مجموعة کل به‌صورت سلسله‌وار وارد‌ می‌کند و باعث ایجاد بحران یا گره در داستان‌ می‌شود. این عناصر اصلی در داستان عبارت‌اند از: شخصیت، مکان و اشیاء، حوادث، پیرنگ، حال و هوا و فضا، زمان و نوع روایت یا زاویة دید. باتوجه‌به اینکه داستان یک کل منسجم و به‌هم‌پیوسته است و هر نوع ابهامی در یک بخش باعث ایجاد ابهام در کل می‌شود. در میان تعلیق‌هایی که در عناصر داستان و یا فرم ایجاد‌ می‌شوند، برخی دارای بسامد بیشتری نسبت به بقیه هستند که در این میان‌ می‌توان از تعلیق در شخصیت، حوادث و مکان و اشیا نام برد؛ برای مثال زمانی که داستان‌های پلیسی و جنایی می‌خوانیم، به‌سبب تعلیق در ماجرا و حوادث جذب داستان می‌شویم و تا پایان ادامه می‌دهیم. مورد دیگر تعلیق در شخصیت است که البته به دو شکل است: یکی تعلیق در شخصیتهای حاضر در داستان که در عین حضور و معرفی دچار پیچیدگی یا تغییر و تحولاتی می‌شوند که ابهام‌برانگیزند و دیگر تعلیق در شخصیت‌هایی که به‌صورت واضح در داستان نیستند و در پرده‌ای از ابهام قرار دارند و عمل مستقیمی را در جریان داستان ندارند. نمونة تلفیق موفق این دو مدل تعلیق شخصیت را می‌توان در رمان‌های جای خالی سلوچ و بابا لنگ دراز دید، سلوچ و بابا لنگ دراز هردو از شخصیت‌های غیرمستقیم و در پرده هستند که به‌سبب نبودِ حضور مستقیم شخصیت‌ها و توصیف آن‌ها ابهام ایجاد می کنند؛ ولی شخصیت‌هایی چون جودی- در بابا لنگ دراز- مرگان یا عباس- در جای خالی سلوچ- در داستان حضور دارند که به‌دلیل پیچیدگی‌های شخصیتی ابهام ایجاد می‌کنند؛ ولی هیچ‌یک به‎تنهایی نمایان‌کنندة تعلیق انتظارآفرین و گره داستانی نیستند. تعلیق فرم و عناصر در داستان‌های بزرگ دنیا به‌شدت دیده می‌شود و ازآنجاکه هر کدام از عناصر داستان حکم یک اندام را برای کل داستان دارند، هیچ‌کدام از این عناصر از یکدیگر جدا نمی‌شوند و درنهایت مجموعة این عوامل هستند که نااطمینانی و شک خواننده به داستان را ایجاد می‌کنند.