تعریف وزن و جایگاه آن در شعر فارسی
وزن عبارت است از، وجود نوعی نظم در هجاها. وزن موسیقی بیرونی شعر را ایجاد میکند و باعث ایجاد لذّت در خواننده میشود و به همین دلیل از جایگاه ویژهای در شعر فارسی برخوردار است. خانلری در تعریف وزن میگویند: «وزن، نظم و تناسبی است در اصوات و در شعر به جای اصوات کلمات است و کلمه شامل چند صوت ملفوظ است که به مواضعه میان اهل زبان، نشانة معنی خاصی باشد» (خانلری، 1373: 93) و به تعبیر خواجه نصیرالدین طوسی، «وزن هیأتی است، تابع نظام ترتیب حرکات و سکنات و تناسب آن در عدد و مقدار که نفس از ادراک آن هیأت، لذّتی مخصوص یابد که آن را در این موضع ذوق خوانند و موضوع آن حرکات و سکنات اگر حروف باشد آن را شعر خوانند» (نصیر الدین طوسی، 1369: 22).
مهمترین عامل تأثیرگذار شعر پس از عاطفه، وزن است؛ زیرا برانگیختن عواطف بدون وزن کمتر اتفاق میافتد. به گفتة شفیعی کدکنی، «وزن در شعر جنبة تزیینی ندارد؛ بلکه یک پدیدة طبیعی است، برای تصویر عواطف که به هیچ روی نمیتوان از آن چشم پوشید» (شفیعی کدکنی،1370: 48).
وزن انواع مختلفی دارد که عبارتند از: وزن کمّی، وزن ضربی، وزن آهنگی و وزن هجایی. وزن زبان فارسی، کمّی است؛ زیرا این نوع وزن، خاصّ زبانهایی است که تفاوت مصوّتهای کوتاه و بلند آنها بر مبنای کشش است. پس وزن کمّی عبارت است، از وجود نظمی میان هجاهای کوتاه و بلند. خانلری در این باره مینویسد: «نوع وزن شعر هر زبان بر مبنای یکی از خواص یا تنها به اعتبار شمارة هجاها حاصل می شود... در هر زبان، یکی از انواع وزن معمول است و اتخاذ آنها از روی تفنّن نیست؛ بلکه با صفات و خصایص تلفظ زبان ارتباط دارد» (خانلری، 1373: 27)؛ پس نوع وزن شعر هر زبان بستگی به ویژگیهای آن زبان دارد و به همین دلیل اگر وزنی هماهنگ با ویژگیهای زبانی نباشد، اهل آن زبان، آن وزن را نمیپذیرند و آن را موزون نمییابند. از طرف دیگر، تأثیرگیری از وزن، مفهومی شخصی است. به این معنا که همة اوزان شعر به یک اندازه در اشخاص اثر نمیگذارند و افراد بشر به تناسب ذوق و حالی که دارند، بعضی از اوزان شعر را گوش نواز مییابند.
شناخت اوزان شعر فارسی در گرو شناخت علم عروض است و در واقع ترازویی که بدان شعر را میسنجند، عروض مینامند «عروض، میزان کلام منظوم است، همچنان که نحو، میزان کلام منثور است و آن را از بهر آن عروض خواندند که معروضٌ علیه شعر است؛ یعنی شعر را بدان عرض کنند تا موزون آن از ناموزون پدید آید و مستقیم از نامستقیم پدید آید و ممتاز گردد» (شمس قیس،1373: 38).
قواعد وزن شعر فارسی از عربی اقتباس شده است و تصرّفات اندکی در آن روا داشتهاند. بنای وزنهای عروضی را مانند اوزان صرفی بر حروف «ف ع ل» نهادهاند تا تصریف اوزان شعری، همانند وزنهای صرفی باشد. علم عروض بر پایة تقسیم بندی هر بیت در یک بحر و تقسیم هر بحر به چند رکن عروضی و تقسیم هر رکن به چند افاعیل و تقسیم افاعیل به هجای کوتاه یا بلند و تقسیم هجای بلند یا کوتاه به حروف یا صدای کوتاه یا صدای بلند تشکیل شده است که اگر این سلسله هجاهای کوتاه و بلند طوری منظم شوند که در میزان افاعیل بگنجد، وزن به وجود آمده است. پس تنها با ساخت هجاها و افاعیل عروضی ممکن است که در این راه، علم عروض و شناخت آن اهمیت یابد.
هر بحر شعر فارسی از چند افاعیل عروضی تشکیل میشود. «تعداد بحور مطبوع و نامطبوع شعر فارسی چیزی حدود 250 بحر است» (مسعودی،1370: 25). البته در حال حاضر بسیاری از این بحور با طبع شاعران سازگار نیست؛ زیرا آنها تمایل به بحور نامطبوع ندارند. بسیاری از بحرهای عربی در شعر فارسی جزء بحرهای نامطبوع محسوب میشود، زیرا با طبع ایرانیان و نوع زبان شعری آنها سازگاری ندارد و بحرهایی مثل وافر، کامل، بسیط، طویل یا متدارک در شعر فارسی جایی ندارند. خواجه نصیرالدین طوسی، بحرهای متداول در میان عجم را به ترتیب چنین ذکر کرده است: «1- هزج2- رجز3- رمل4- سریع5- قریب 6- منسرح 7- خفیف 8- مضارع 9- مجتث 10- متقارب» (نصیرالدین طوسی، 1369: 52).
و اگر بخواهیم جزییتر به کاربرد بحرهای شعر فارسی بنگریم، بحرهای زیر از کاربرد بیشتری برخوردارند: «بحر مجتث، مضارع، رمل مثمن محذوف، رمل مثمن مخبون محذوف، خفیف، هزج مثمن سالم، هزج مثمن اخرب مکفوف، هزج مسدس محذوف، رمل مسدس محذوف، هزج مسدس اخرب، مضارع مثمن اخرب، متقارب مثمن محذوف، منسرح مثمن مطوی منحور، هزج اخرب، متقارب مثمن سالم، رجز مثمن سالم» (وحیدیان کامیار،1370: 82).