دورهبندی در تاریخ ادبی - بخش چهارم
دورهبندی برمبنای قرن، دهه و سال
شاید سادهترین راه دورهبندی تاریخ ادبی، بخشبندی آن به قرن یا دهه باشد؛ امّا این مبنای دورهبندی بیش از آنکه ارتباطی با ادبیّات و کیفیّات ادبی داشته باشد، روشی ساده و راحت برای فصلبندی کتاب تاریخ ادبی و به تعبیر ردر، از الزامات کتابسازی است (Rehder, 1995: 119).
این گونه بخشبندی شباهت بسیاری به روش طبقهبندی آثار ادبی در دانش کتابداری دارد. در کتابداری معمولاً این آثار را بر مبنای قرن شکلگیری آنها طبقهبندی میکنند و غرض از این کار، سهولت طبقهبندی و دسترسی است. در واقع، یک کتابدار کاری به ویژگیهای ادبی آثار ندارد و صرفاً میخواهد آثار را به آسانترین شکلی طبقهبندی کند و در دسترس قرار دهد. بهتعبیر دیگر، این نوع دورهبندی عملی مکانیکی است و بر هیچگونه نقد یا نظریّۀ ادبی مبتنی نیست.
رنه ولک، این روش را یکی از قدیمترین شیوههای دورهبندی در تاریخ ادبی میداند (Wellek, 1973-4: 3/ 482)؛ امّا باید دانست که خود تاریخ ادبی نسبت به تاریخهای عمومی پدیدهای بسیار جدیدتر است. مطابق گزارش گرهارد، وقتی در عصر روشنگری در اروپا ایدههای تاریخی و دورهبندی مسیحی کمرنگ شد و به تعبیر او، این ایدهها سکولارتر شد، فضایی برای تاریخهای ادبی، سیاسی و هنری باز شد (Gerhard, 1973-4:3/ 477).
دورهبندی بر مبنای قرنها، بهرغم سادگی و سهولت، پدیدۀ چندان کهنی نیست. تقسیمبندی تاریخ به قرنها ابداع اومانیستهاست. واژۀ Centuria در زبان لاتین کلاسیک و سدههای میانه به کار نرفته است. این واژه در قرون هفدهم و هجدهم بهصورتCentury و Jahrhundert به گویشهای بومی راه یافت. اصطلاحاتی نظیر قرن چهاردهم و پانزدهم که در دورهبندی تاریخ ادبیّات ایتالیا کاربرد یافته است، ظاهراً تا قبل از قرن هجدهم مرسوم نبوده است. از این رو، تقسیمبندی به قرون، محصولی جدید از دانش مدرن بوده است (Ibid).
اغلب منتقدان ادبی از این شیوۀ دورهبندی انتقاد کردهاند. ولک آن را نامانگاری (Nominalism) افراطی خوانده (Wellek, 1973-4: 3/ 482) و ردر استدلال کرده که قرنها بهعنوان واحدهای تاریخی اعتباری ندارند. او همچنین نسبت به کوششهایی که برای ایجاد نوعی دقّت مصنوعی در تعیین محدودههای زمانی دورههایی که نام یک قرن را بر خود دارند (مانند 1485 تا 1603 بهجای 1501 تا 1600 بهعنوان سالهای آغاز و پایان دورۀ قرن شانزدهم در تاریخ ادبیّات انگلیس) اعتراض کرده است (Rehder, 1995: 119).
با این حال، برخی از قرنها در تاریخ ادبی ممکن است، معانی نمادین یا سبکی داشته باشند. برای مثال، در تاریخ ادبیّات ایتالیا که این نوع دورهبندی در آن امری پذیرفته و تثبیتشده است، قرنهای چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم تحت تأثیر تاریخ هنر، معنای نمادین یافته است یا در انگلستان، اصطلاح قرن هجدهم، مفهومی سبکشناختی دارد و تقریباً معادل دورۀ نئوکلاسیسیسم است (Wellek, 1973-4: 3/ 482).
نباید از این نکته غافل بود که آغاز و پایان قرنها؛ بویژه در تاریخ فرهنگی مستعدّ معانی و مفاهیم خاصّی است. امروز در ابتدای قرن بیستویکم میلادی، گاه از این قرن چنان سخن میگویند که گویی دورهای کاملاً متفاوت با قرن گذشته است و سالهای آغازین آن طلیعۀ عصری جدید. همچنانکه در سالهای پایانی قرن گذشته، بحثهایی در جریان بود که خبر از کمال یک عصر و آمادگی برای تحوّل آن به دورهای جدید میداد. به تعبیر دیگر، همواره خطر بتواره شدن آغاز و پایان قرنها وجود دارد.
به هر روی، صد سال اغلب دورۀ زمانی کافی برای نشان دادن تغییرات ادبی تلقّی میشود. دهه نیز دستکم در بخشبندیهای فرعی تاریخ ادبی و بویژه در روزگار ما که تغییرات ادبی با سرعت بیشتری شکل میگیرد میتواند دورۀ زمانی مناسبی شمرده شود. امّا اخیراً از سال تقویمی هم بهعنوان مفهومی مناسب برای دورهبندی تاریخ ادبی یاد شده است؛ بویژه اینکه از اوایل قرن بیستم برخی سالنامهها منتشر میشود که به وقایعنگاری تاریخ ادبی اختصاص دارد. نیز تکنگاریهایی دربارۀ برخی سالهای مهمّ ادبی بویژه در قرن بیستم رایج بوده است.
نورث استدلال کرده است که در روایت تاریخ ادبی، سال بیش از سایر دورههای قراردادی زمان میتواند برای حلّ تضادّ ناگزیر همزمانی و درزمانی به کار آید و اگر اقبالی به مطالعۀ ادبی سالهای خاص وجود دارد، میتوان به این دلیل باشد که سال میتواند زمینۀ نوعی سازش میان تاریخ و ساختار را فراهم آورد. در مطالعات ادبی، شالودهشکنی و ساختارگرایی به محور همزمانی و در مقابل، هرمنوتیک و مکتب تاریخگرایی نوین به محور درزمانی گرایش دارند. در روزگار ما که تمایل به تاریخیکردن جریانی نیرومند است، تأثیر شیوههای همزمانی پژوهش در ادبیّات، در گرایش به تعریف و تعیین دورههای بسیار کوتاه تجلّی میکند. در واقع، رویکردهای همزمانی و درزمانی بههم نزدیک شدهاند و شیوههای همزمانی پژوهش ادبی، به رویکرد درزمانی و تاریخی فشار میآورد تا دورههایی بسیار کوتاه صورتبندی شود. بهنظر نورث، سال بهعنوان دورۀ ادبی بهتر میتواند این دو رویکرد را جمع آورد؛ چرا که در آن واحد هم مفهومی است که مقداری طول دارد و هم نقطهمانند به نظر میرسد (North, 2001: 407- 8).
با این حال، به نظر میرسد، سال چندان برای دورهبندی تاریخ ادبی مفهوم مناسبی نیست و سالنامههای ادبی نیز بیشتر به کار وقایعنگاری ادبی و ثبت انتشار کتابها، اشعار و مرامنامههای ادبی یا تولّد و وفات شاعران میآید و از نشان دادن سیر تحوّل ادبی ناتوان است.
ناصرقلی سارلی